دیده را کردی سفید از انتظار ما مپرس
صبح ما را دیدی از شبهای تار ما مپرس
دیده را کردی سفید از انتظار ما مپرس
صبح ما را دیدی از شبهای تار ما مپرس
سخت است از چشمان من چیزی بفهمی
چیزی از این باران پاییزی بفهمی
من دوستت دارم ولی یادت بماند
دیگر نباید بیش از این چیزی بفهمی
يار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
برو از خانه گردون به در و نان مطلب
کان سيه کاسه در آخر بکشد مهمان را
از پنجره هاي آهني مي ترسم
ريل هايي كه مسافران را به كدام مقصد؟
با چمدان هايِ خاك گرفته
دارم خواب هايي كه خدا از يادشان افتاده
(مي بيني؟)
پايم از گليم كهنه يِ اين پر گلايه دراز تر نمي شود
باد هميشه دنبال آغوش باز است كه بگذرد
من چرا دنبال كسي بگردم
با لكنت چكاره يِ اين سطرها
از حادثه ترسند همه كاخ نشينان
ما خانه به دوشان غم سيلاب نداريم
مرو اي گل مرو مشو از من جدا
شب غربت كجا مه تابان كجا؟
ایام شباب است شراب اولیتر
با سبز خطان بادهی ناب اولیتر
عالم همه سر به سر رباطیست خراب
در جای خراب هم خراب اولیتر
رو سر بنه به بالين تنها مرا رها كن
ترك من خراب شبگرد مبتلا كن...
سلام فرانك خانوم خوبيد؟سال نو مبارك
نـامه را با آب انگوری طهارت می دهـم من
نسـخـه ی مشکل کشای رد هـجران مینویسم
عاقـبت یک روزنه یک روزبا تومی نشینم
روز را تا شـب بـرایت شعـر باران مینویسم
خوشه ی گـندم می آرم پیش رویت میگذارم
روبـرویــت مینشینم بـاتـو پـیـمان مـیـنـویسم
سلام پایان جان
ممنون عید شما هم مبارک باشه
کم پیدایی!!!!
مبتلا گشتم در اين بند و بلا
سوزش آن حق گزاران ياد باد
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)