آقا من اشتباه کردم الان از آ ميدم تا درست بشه
الهی باشی و بسیار باشی
بشرط آنکه با ما یار باشی
آقا من اشتباه کردم الان از آ ميدم تا درست بشه
الهی باشی و بسیار باشی
بشرط آنکه با ما یار باشی
یارب چها به سینهی این خاکدان در است
کَس نیست واقف اینهمه راز نهفته را
راه عدم نرفت کَس از رهروان خاک
چون رفت خواهی این همه راه نرفته را
ای برادر عزیز چون تو بسی ست
در جهان هر کسی عزیز کسی ست
هوس روزگار خوارم کرد
روز گارست و هر دمش هوسی ست
تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم
یک دسته چو من عاشق بیپا و سر اینجاست
هر ناله که داری بکن ای عاشق شیدا
جائی که کند نالهی عاشق اثر اینجاست
تا مرا عشق تو تعليم سخن گفتن كرد
خلق را ورد زبان ، مدحت تحسين من است
تقدیر الهی چو پی سوختن ماست
ما نیز بسازیم به تقدیر الهی
تا خواب عدم کی رسد ای عمر شنیدیم
افسانهی این بی سر و ته قصهی واهی
یارا حقوق صحبت یاران نگاه دار
باهمرهان وفا کن و پیمان نگاه دار
در راه عشق گر برود جان ما چه بک
ای دل تو آن عزیز تر از جان نگاه دار
محتاج یک کرشمه ام ای مایه ی امید
این عشق را ز آفتت حرمان نگاه دار
ما با امید صبح وصال تو زنده ایم
ما را ز هول این شب هجران نگاه دار
ره ماتمسرای ما ندانم از که میپرسد
زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را
به دوش از برف بالاپوش خز ارباب میآید
که لرزاند تن عریان بی برگ و نوایان را
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
منم آن مرغ گرفتار که در کنج قفس
سوخت در فصل گلم حسرت بی بال و پری
خبر از حاصل عمرم نشد آوخ که گذشت
اینهمه عمر به بیحاصلی و بیخبری
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)