خستهام
خیلی خسته
به من جایی بدهید
میخواهم بخوابم
من مریض شدهام
یک تخت خالی به من بدهید
یک دنیای خالی
یک قلب خالی
من مریض شدهام
خستهام
خیلی خسته
به من جایی بدهید
میخواهم بخوابم
من مریض شدهام
یک تخت خالی به من بدهید
یک دنیای خالی
یک قلب خالی
من مریض شدهام
دریاب شور مرا نورسته زود آشنا
درود ای لحظه ی شفاف در بیکران تو زنبوری پر می زند
دیده ی عقل مست تو چرخه ی چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بی تو به سر نمی شود
دریایی از رویاها در افکارم مرا به خود می خواند
و من
غریقی در انتهای خشک ترین سرزمین
بر لبهایم تاول و خشکی
در دلم دنیایی تاریک
و در چشمانت
امیدی به روشنایی بزرگترین خورشیدها
مرا به آشناترین نگاه چشمانت
مهمان کن....
نروم یا بروم
آنچه من می خواهم لذت پرواز است
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
Last edited by amir_crash; 06-04-2008 at 21:05.
دو لب بر لب نهاده ناف بر ناف
الف را میفرستم خانه ی کاف
شمعی که به سویش من جان سوخته از شوق
پروانه صفت باز کنم بال و پر اینجاست
تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم
یک دسته چو من عاشق بیپا و سر اینجاست
تو چون خود کنی اختر خویش را بد
مدار از فلک چشم نیک اختری را
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)