دگر شمع میارید که این جمع پرکند
دگر عود مسوزید کزین بزم صفا رفت
لب جام مبوسید که آن ساقی ما خفت
رگ چنگ ببرید که آن نغمه سرا رفت
دگر شمع میارید که این جمع پرکند
دگر عود مسوزید کزین بزم صفا رفت
لب جام مبوسید که آن ساقی ما خفت
رگ چنگ ببرید که آن نغمه سرا رفت
تنفس هوای مانده!
ملولم نکنید
پرنده ای که مرده بود به من پند داد
پرواز را به خاطر بسپارم
نهایت تمامی نیروها
پیوستن است
پیوستن
نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید
نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
دیدگان گمشده در دیدار
درد ،درد ساکت زیبایی
سر شار از تمامی خود سرشار
می خواهمش که بفشردم در خویش
در خویش بفشرد من شیدا را
شب خوش
آتش رخساره روشن کن شبی، ای برق عشق
تا چراغی بر کنم در خانه ی خاموش چشم
مژده ی دیدار می آرند؟ یا پیغام دوست؟
اشک شوق امشب چه می گوید نهان در گوش چشم؟
________________________
ممنون. شب شما هم خوش
مرنجان دلم را كه اين مرغ وحشي
ز بامي كه برخاسته مشكل نشيند
دولت وصل تو ای ماه نصیب که شود
تا از آن چشم خورد باده و زان لب گل قند
خوش تر از نقش توام نیست در ایینه ی چشم
چشم بد دور، زهی نقش و زهی نقش پسند
دوش مرا گفت یار چونی از این روزگار؟
چون بود آن کس که دید دولت خندان خویش؟
شمع ما خود به شبستان وفا سوخت که داد
یاد پروانه ی پَر سوخته بی پروائی
لعل شاهد نشیندیم بدین شیرینی
زلفِ معشوقه ندیدیم بدین زیبائی
یکی تیشه بگیرید پی حفره ی زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید!
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)