تنهایم زجهانی که در آن تنهایم
نه خودم تنهایم
همه اینجا هستند
لیکن من
پر آواز سکوتم
شب معصوم جنونم
تنهایم زجهانی که در آن تنهایم
نه خودم تنهایم
همه اینجا هستند
لیکن من
پر آواز سکوتم
شب معصوم جنونم
ما از مرگ عبور کرديم
و به زندگي پيوستيم ...
اکنون شما مي ميريد
تباه مي شويد
و ما زنده مي مانيم.
چرا که شما انکار کرديد ما را
ولي ما خود به حضور خود شهادت داديم
ما خود سر از اين خاکِ خون آلود برکرديم ...
من نه خود می روم، او مرا می کشد
کاو سرگشته را کهربا می کشد
چون گریبان ز چنگش رها می کنم
دامنم را به قهر از قفا می کشد
در یک گل است لذت معنای زندگی
یک جرعه عشق
با کمی از شهد عاطفه
هرچیز را که یک سر سوزن شبیه توست
خوب آفریده است، اگر آفریده است
تا چشم شور بر تو نیفتد هر آینه
آیینه را بدون نظر آفریده است
چون قید و ریشه مانع پرواز می شود
پروانه را بدون پدر آفریده است
ترانه ی غزل دلکشم مگر نشنفتی
که رام من نشدی آخر ای غزال رمیده
خموش سایه که شعر تو را دگر نپسندم
که دوش گوش دلم شعر شهریار شنیده
هر چند ره به ساحل لطفش نبر ده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم
مناز این همه ای مدعی به صحبت یار
که پیش آن گل نورسته خار را مانی
امان نمی دهی ای سوز غم به ساز دلم
بیا که گریه ی بی اختیار را مانی
يك شب اگر گفتي برو ديگر ز دستت خسته ام
آن شب براي خلوتت يك فكر ديگر ميكنم
صحن نگاهت را به روي اشتياقم باز كن
من هم ضريح عشق را غرق كبوتر ميكنم
شعريست باغ چشم تو غرق سكوت و آرزو
يك روز من اين شعر را تا آخر از بر ميكنم
گر چه شكستي عهد را مثل غرور ترد من
اما چنان ديوانه ام كه با غمت سر ميكنم
زيبا خدا پشت و پناه چشمهاي عاشقت
با اشك و تكرار و دعا راه تو را تر ميكنم
مسلمان میکشند هر روز یارب
تو گویی دوره ی آخر زمان است
به کوچه کوچه و کوی و خیابان
صدای وا نفسای آن زنان است
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)