در هوای گلشن او پر گشا ای مرغ جان
طایر خلد آشیانی خاکدانی گو مباش
در خراب آباد دنیا نامه ای بی ننگ نیست
از من خلوت نشین نام و نشانی گو مباش
در هوای گلشن او پر گشا ای مرغ جان
طایر خلد آشیانی خاکدانی گو مباش
در خراب آباد دنیا نامه ای بی ننگ نیست
از من خلوت نشین نام و نشانی گو مباش
شمس تبریز اگر روی به من ننمایی
بالله این قالب مردار به هم در فکنم
مرو به ناز جوانی گره فکنده بر ابرو
که پیر عشقم و زلف تو داده چین به جبینم
ز جان نداشت دلم طاقت جدایی و از اشک
کشید پرده به چشمم که رفتن تو نبینم
می روم و نمی رد از سر من هوای تو
داده فلک سزای من تا چه بود سزای تو
وامدار است شاخ آتش جو
وام خورشيد مي گزارد او
شاخه در كار خرقه دوختن است
در خيالش سماع سوختن است
آن قاصدك كه برايت فوت كردم
جايي بين ما
سرش به هوا شد و
انگار به تو نرسيد
تمام زندگي ام را نذر ميكنم
به نيت سر به راهي قاصدك
كه بيايد
نام مرا توي گوش تو زمزمه كند
دل گرفته ی من کی چو غنچه باز شود
مگر صبا برساند به من هوای تو را
چنان تو در دل من جا گرفته ای ای جان
که هیچ کس نتواند گرفت جای تو را
از موج خيز حادثه ها مأمني نماند
كشتي كجا برم به اميد كناره اي
ديدار دلفروز تو عمر دوباره بود
اينك شب جدايي و مرگ دوباره اي
از چين ابروي تو دلم شور مي زند
كاين تيغ كج به خون كه دارد اشاره اي
گر نيست تاب سوختنت گرد ما مگرد
كآتش زند به خرمن هستي شراره اي
یادم آمد
روزی در این راه
ناشکیبا مرا در پی خویش
میکشیدی
میکشیدی
آخرین بار
آخرین بار
در پی لحظه ی دیدار
سر به سر پوچ دیدم جهان را
Last edited by cityslicker; 05-04-2008 at 23:49.
ای برادر عزیز چون تو بسی ست
در جهان هر کسی عزیز کسی ست
هوس روزگار خوارم کرد
روزگارست و هر دَمش هوسی ست
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)