تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 217 از 312 اولاول ... 117167207213214215216217218219220221227267 ... آخرآخر
نمايش نتايج 2,161 به 2,170 از 3117

نام تاپيک: اسرار ماوراء

  1. #2161
    اگه نباشه جاش خالی می مونه morteza.dmh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2006
    پست ها
    291

    پيش فرض

    نمی تونم 217 صفحه رو بخونم.
    خواهش می کنم بگین این چیه که من کلی ترسیدم:
    خوابیدم ولی یه خواب معمولی نبود.من بالا بودم و از بالا جسمم رو می دیدم روی تخت.نمی تونستم بیدار شم و یکی انگار بهم می گفت ترسیدی ؟؟
    حسی نداشتم ولی می دونستم ساعت چنده و دور و برم چه اتفاقی داره می افته ... ولی نمی تونستم بلند شم و خودمو می دیدم ... تا اینکه وقتی تونستم حس کنم سریع بلند شدم نشستم از ترس.
    وقتی که حسم برگشت بدنم درد می کرد و قلبم ناجور می زد.
    این جریان چی بوده؟
    بذار یه جریان جالب تر تعریف کنم...من توی خوا با خودم مسابقه گذاشتم که ببینم میتونم ضربان قلبم رو بالا ببرم و ضربان قلبم رو بردم بالا.... یهو از خواب پریدم و دیدم داره قلبم میاد توی دهنم!!...متأسفانه خوابای منم شبیه آدما نیست......خیلی جالبه آدم با اختیار خودش موجب مرگ طبیعی بشه نه!!!

  2. #2162
    پروفشنال venlo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    665

    پيش فرض

    نمی تونم 217 صفحه رو بخونم.
    خواهش می کنم بگین این چیه که من کلی ترسیدم:
    خوابیدم ولی یه خواب معمولی نبود.من بالا بودم و از بالا جسمم رو می دیدم روی تخت.نمی تونستم بیدار شم و یکی انگار بهم می گفت ترسیدی ؟؟
    حسی نداشتم ولی می دونستم ساعت چنده و دور و برم چه اتفاقی داره می افته ... ولی نمی تونستم بلند شم و خودمو می دیدم ... تا اینکه وقتی تونستم حس کنم سریع بلند شدم نشستم از ترس.
    وقتی که حسم برگشت بدنم درد می کرد و قلبم ناجور می زد.
    این جریان چی بوده؟

    حالا یعنی چی بوده این قضیه که برای من اتفاق افتاد؟

  3. #2163
    پروفشنال winter+girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    رشت
    پست ها
    749

    پيش فرض

    بذار خیالت رو راحت کنم...همش رویا بوده!!!.....من خودم زیاد اینجوری میشم البته مال من گاهی یه ذره خیلی بیشتر مورد داره..d-;

    من اینطور فکر نمیکنم چون آدمم رویا هم دیدم اما این فرق داشت من کاملا میدونستم اینا همش خوابه مرتب هم به طرفم میگفتم فعلا که شدیدا دنبالشم اگه پیداش کنم .........
    فعلا که دارم تلاش میکنم فکر کنم زمان ببره

  4. #2164
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Niloofarak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    247

    پيش فرض

    سلام دوستان
    بچه ها دیشب خیلی خوش گذشت فقط نمیدونم چرا اینطوری بود ولی خیلی خوش گذشت
    دیشب واسه خر گوشم کلی گریه کرده بودم و اصلا چشمام به زور باز میشد ساعت دوازده شب بود و باید میخوابیدم دیگه طاقت نداشتم اما گفتم بهتره امشب بیدار بمونم شاید یه طوری شه منم نشستم مثلا با مبایل بازی کنم تا خسته و خسته تر شم آخرشم دیگه طاقت نیاوردم جمع کردم یدفعه احساس کردم صحنه های فوق العاده مسخره ای داره از ذهنم عبور میکنه اما من هنوز نخوابیده بودم با خودم گفتم آها الان دارم میرم تو خواب حواسم باشه همینطوری شد احساس کردم دارم با زمین فاصله میگیرم دقیقا همونطور که خوابیده بودم همونطورم داشتم میرفتم بالا که یکدفعه احساس کردم تو یه محیط دیگم با یه عده آدم که اصلا نمیشناسمشون من کاملا همین شکلی بودم لباس بیرونم رو پوشیده بودم همون روسری همون قیافه حتی چادر هم گذاشته بودم بعد با یه آقای نسبتا خوش تیپ و باحال داشتم تو خونشون قهوه میخوردم با خودم گفتم مونا چطور جرات میکنی با یه غریبه که نمیشناسی انقد راحت صحبت میکنی ( من کاملا میدونستم دارم خواب میبینم اما نمیدونم چرا طرف اصرار داشت همه چیز طبیعی باشه و مرتب میگفت ما هم رو میشناسیم هر چند یه حسی بهم میگفت اونم خوابه اما نمیفهمه) خلاصه منم که واقعا از پسره خوشم اومده بود باهاش گرم صحبت بودم با خودم گفتم همچین پسر خوبی رو واقعا هم میشه فقط تو رویا ببینم وگرنه تو واقعیت پیدا نمیشه بعد این خوابها خوب بپر بپر دارن دیگه یکدفعه دیدم باهاش تو ماشینم بهش گفتم مگه ما الان تو خونه نبودیم؟؟؟ دیدی بهت گفتم داریم خواب میبیینیم؟؟؟ اونم گفت نه بابا ما تو خونه موندیم بعد با هم تصمیم گرفتیم بریم بیرون منم چون گیج شدم گفتم دیدی گفتم گاهی یدفعه همه چیز یادم میره ( من دیروز عینکم رو سر امتحان جا گذاشتم قرار بود صبح زود با بابا برم بیارم) بهش گفتم دیگه دم صبحه میای با هم بریم عینکمو بیارم؟؟ گفت نه تو با بابات برو آخه من نمیتونم بیام که و من دوباره بهش گفتم دیدی باز بگو نه دیدی داریم خواب میبینیم؟؟؟ فکر کردم مامان داره صدام میکنه گفتم من باید برم بهم گفت نرو گفتم مجبورم و بعد دوباره خودم رو دیدم که خوابم با چشمای بسته و بعد هم بیدار شدم... (خوابم طولانی تر بود همشم یادمه)
    از صبح گیجم یعنی اون آدم واقعیت داشته یا الکیه؟؟؟ بچه ها ببخشین سرتون رو درد آوردم ولی چطور میشه دوباره ببینمش؟؟؟؟ حداقل تو واقعیت آخه میخوام بدونم واقعی بود یا نه پس چرا حتی خیابون مدرسه مون هم واقعی بود؟؟؟؟
    یه سوال: وقتی بیدار بودی اینا رو دیدی؟

  5. #2165
    پروفشنال winter+girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    رشت
    پست ها
    749

    پيش فرض

    یه سوال: وقتی بیدار بودی اینا رو دیدی؟

    عزیزم مگه دیووونم تو بیدارری انقد تابلو توهم بزنم خواب بود اما خوابی که قبل رفتن خود خوابیدمو دیدم بعد پرواز کردم رفتم تمام مدت هم میدونستم واقعیت نیست و با روحم دارم اینور اونور میرم اینو حتی به طرف هم گفتم خودش گیر میداد که نه یعنی نمیخواست قبول کنه خوب باورش سخته دیگه
    Last edited by winter+girl; 24-02-2008 at 14:16.

  6. #2166
    اگه نباشه جاش خالی می مونه deer's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    پست ها
    430

    پيش فرض

    دوستدان اگر در مورد بیداری توی خواب مطلب می خواین به این سایت نگاهی بندازید
    godway.blogfa.com

    در مورد اینکه روح چه بلایی سرش می یاد هم نوشته

    موفق باشید

  7. #2167
    Banned
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Birjand
    پست ها
    475

    پيش فرض

    ای بابا من یه ساعت دارم داستان تعریف می کنم؟!!!
    من که گفتم شما به خواب یه نفر دیگه وارد شدید و برای همین هم گفتم اون شخصی که دیدید ممکنه همین احساس رو نسبت به شما داشته باشه
    وبلاگی که معرفی شد واقعا عالیه البته بیشتر مطالبش تکراریه

  8. #2168
    Banned
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Birjand
    پست ها
    475

    پيش فرض

    در ضمن بیشترش رو از روی وبلاگ انسان اشرف مخلوقات کپی کردن!!!

  9. #2169
    Banned
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Birjand
    پست ها
    475

    پيش فرض

    بذار یه جریان جالب تر تعریف کنم...من توی خوا با خودم مسابقه گذاشتم که ببینم میتونم ضربان قلبم رو بالا ببرم و ضربان قلبم رو بردم بالا.... یهو از خواب پریدم و دیدم داره قلبم میاد توی دهنم!!...متأسفانه خوابای منم شبیه آدما نیست......خیلی جالبه آدم با اختیار خودش موجب مرگ طبیعی بشه نه!!!
    ظاهرا شما در مورد برون فکنی اطلاعی ندارید!!!! افزایش ضربان قلب و ترس به علت خلسه منفیه و زمانی که به حالت برون فکنی میرید امکان داره براتون اتفاق بیافته

    راستی دیروز دوباره تمرین برون فکنی رو انجام دادم ولی نمی دونم چرا هیچ وقت به خلسه نمی رم!!!

  10. #2170
    اگه نباشه جاش خالی می مونه deer's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    پست ها
    430

    پيش فرض

    در ضمن بیشترش رو از روی وبلاگ انسان اشرف مخلوقات کپی کردن!!!
    دوست عزیز در پست اولش نوشته شده که مطالب در این مورد جمع اوری می شن و اصل مطلب مربوط به جاهای دیگه است .

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •