یک جام پر از شراب دستت باشد تا حال من خراب دستت باشد
این چند هزارمین شب بی خوابیست ای عشق فقط حساب دستت باشد
یک جام پر از شراب دستت باشد تا حال من خراب دستت باشد
این چند هزارمین شب بی خوابیست ای عشق فقط حساب دستت باشد
درون قلب من نام تو پیداست
زبانت چون گلی خوش رنگ و زیباست
مشو غمگین اگر از هم جداییم
که بی مهری همیشه کار دنیاست
تک درخت خاطراتم بر لب ساحل نشسته
گر چه دوری از کنارم یاد تو بر دل نشسته
دو کلمه از من دوری…
دوستت دارم…
بیهوده گریه می کنید بانو
دوران حل المسائل است بانو
به حمدالله…
چارقدتان تمام زخم ها را می پوشاند
طغیان می کند این رودخانه ی آرام
روزی طغیان میکند
تا ویران کند خانه ی خیالی ماهی گیر ی را با تورش
عروس که نه
عروسکم کرد
تا کوکم کند هر روز
و با هر اشاره ی انگشتش
برایش آواز بخانم
بخندم
آواز بخوانم
بخندم
من اما
تن
ها
گریسسسسسسسسسسستم .
عشق کجاست؟
بوسهام دارد می خشکد!
سهم من ،
آسمانی است که آویختن پرده ای ، آن را از من میگیرد
سهم من ،
گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست
من اما در دل کهسار رویاهای خود ،
جز انعکاس سرد آهنگ صبور
این علف های بیابانی ، که می رویند
و می پوسند و می خشکند و می ریزند ،
با چیزی ندارم گوش
من دچار خفقانم، خفقان!
من به تنگ آمدهام، از همه چيز
بگذاريد هواري بزنم،
آآآآآآي!
با شما هستم!
اين درها را باز کنيد!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)