یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود ان عاشق هر جایی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود ان عاشق هر جایی
یاری کن ای نفس که درین گوشه ی قفس
بانگی بر آورم ز دل خسته ی یک نفس
تنگ غروب و هول بیابان و راه دور
نه پرتو ستاره و نه ناله ی جرس
سراپا اگر زرد و پژمردهايم
ولي دل به پائيز نسپردهايم
چو گلدان خالي لب پنجره
پر از خاطرات ترک خوردهايم
ما کجا و شب میخانه خدایا چه عجب
کز گرفتاری ایام مجالی کردیم
تیر از غمزهی ساقی سپر از جام شراب
با کماندار فلک جنگ وجدالی کردیم
من آن ابرم كه مي خواهد ببارد
دل تنگم هواي گريه دارد
دل تنگم غريب اين در و دشت
نمي داند كجا سر مي گذارد
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمیخواهم که با یوسف به زندانم
مراجاگذاشته اي؛رفته اي.
روبه رويم درياست پشت سرم مرداب
وآسمان هم آنقدر دور است كه
دستم به بال مرغابي ها نمي رسد.
حالامي گويي چه كنم
منتظرت بمانم
يابرگردم به آينه؟!
Last edited by leira; 03-04-2008 at 13:49.
مراجاگذاشته اي؛رفته اي.
روبه رويم درياست پشت سرم مرداب
و آسمان هم آنقدر دور است كه
دستم به بال مرغابي ها نمي رسد.
حالامي گويي چه كنم
منتظرت بمانم
يا برگردم به آينه؟!
Last edited by leira; 03-04-2008 at 14:29.
هیچ سنگین دل بیرحم بغیر از تو نبود
که سرود غم من در دل او کار نکرد
روح آن کشته ی غم شاد که تا بود دمی
یار غم بود و شکایت ز غم یار نکرد
در چهره ات ماه می تابد
عمق جنگل در چشمانت موج می زند
خم می شوم و هر سلول پوستم
-که تو را می چشد-
مست می شود
لبانم باز از بوسه ات
می شکفد.
و فکر میکنم
تمام طبیعت باغستانیست
که تو را برای من
و مرا برای تو
جفت کرده...
جفت؟ ... نه!...
ما یک نفریم.
...
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)