تازه گرم وجود هم بوديم
که تلنگر به شيشه زد خورشيد
صبح اين جاده جداييها
معني عشق را نمي فهميد
به نخستين نگاهي از خورشيد
روي ديوار محو گشتي زود
تو نبودي ولي فضاي اتاق
پر از عطر ياس وحشي بود...
تازه گرم وجود هم بوديم
که تلنگر به شيشه زد خورشيد
صبح اين جاده جداييها
معني عشق را نمي فهميد
به نخستين نگاهي از خورشيد
روي ديوار محو گشتي زود
تو نبودي ولي فضاي اتاق
پر از عطر ياس وحشي بود...
هر در كه زنم،صاحب آن خانه تويي تو
هر جا كه روم،پرتو كاشانه تويي تو
در ميكده و دير كه جانانه تويي تو
مقصود تويي، كعبه و بتخانه بهانه
****************
نميدونم درست نوشتم يا نه!
گمونم باشه
هر در كه زنم،صاحب آن خانه تويي تو
هر جا كه روم،پرتو كاشانه تويي تو
در ميكده و دير كه جانانه تويي تو
مقصود من از کعبه و بتخانه توی تو
مقصود تويي، كعبه و بتخانه بهانه
هر روز
خاطره ها را ورق بزن
یادی زمن بکن
من ، سطر آخرم
یک نقطه
یک سکوت
تا تو با منی زمانه با من است
بخت و کام جاودانه با من است
تو بهار دلکشی و من چو باغ
شور و شوق صد جوانه با من است
Last edited by دل تنگم; 03-04-2008 at 01:03.
تو مي گريزي اما دريغ ! مي ماند
خيال خسته ي شبها و ميوه هاي ملال
اگر درست بگويم نمي توانم باز
به دست حوصله بسپارم آرزوي وصال
لعل شاهد نشیندیم بدین شیرینی
زلف معشوقه ندیدیم بدین زیبائی
کاش یک روز سر زلف تو در دست افتد
تا ستانم من از او داد شب تنهائی
يک- دو- جنون ثانيه ها عقربِ چهار
ساعت درست چند دقيقه به انفجار
آرام در جنون خودش پرسه می زند
يک مرد -من- پرس شده از شدت فشار
احساس درد در چمدان جا نمی شود
کوپه به کوپه فاجعه ها پشت هم قطار
ره بیداد گران بخت من آموخت ترا
ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
کاین بود عاقبت کار جهان گذران
نسيمم كن كه در عطر دوستي را
بپاشم در فضاي زندگاني
بدل سازم خزان زندگي را
به باغ عشق ها جاوداني
بزرگا زندگي بخشا برانگيز
نواي عشق را ز بند بندم
مرا رسم جوانمردي بياموز
كه بر اشك تهيدستان نخندم
به راهي رهسپارم كن كه گويند
چو او كس عاشق مردم نبوده ست
چنانم كن كه بر گور نويسنده
در اينجا عاشق مردم غنوده ست
تو به مردی پایداری آری آری مرد باشد
بر سر عهدی که بندد تا به پای دار باقی
میطپد دل ها به سودای طوافت ای خراسان
باز باری تو بمان ای کعبهی احرار باقی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)