مث همیشه این دلم فراغتو چله نشست
امشب دیگه به خاطرت بغض هزار ساله شکست
امشب صدای شیههی یه اسب بی سوار می یاد
به جای روی ماه تو از جاده ها غبار می یاد
وقتی نباشی اون بالا ستاره گوشه گیر شده
این جا برای عاشقی همیشه دیرِ دیر شده
بی تو توی نقاشی ها هیچ کسی خورشید نکشید
هیچ عاشقی تو رویا هم به وصل یارش نرسید
بی تو تموم عاشقات خیره شدن به آسمون
روی درختامون پر از کلاغ سیاه بی شگون
این جا گلا سر به سر پروانه هامون می زارن
شاعرانون حوصلهی قافیه بازی ندارن
از این حضور غایبت اینه شکایت می کنه
تیک تیک ساعت داره باز ما رو شماتت می کنه
من می دونم یه روز می یای تو ای عزیز بی بدل
با کوله بار عاطفه با مُشتی از شور و غزل
اون موقع از چشمهی عشق به اوج دریا می رسیم
روزای خط خوردهی من پس کی به فردا می رسیم؟
من می دونم که فرداها طلوع خورشید روشنه
بتاب که این طلوع تو ظلمت و از شب می کنه
امیر عصر فاجعه! آخر کار ظلمتی
قله نشین من تویی همیشه در نهایتی
تو از تبار نرگسی از نسل یاس و حیدری
تویی که از دل دل این ثانیه ها قشنگتری
یه روز می یای که مرهم زمای شاپرک ها شی
رو جا نماز آدما گلای شب بومی پاشی
خوبِ سفر کردهی من! تو ای همیشه دل پذیر
حیثیت مسافرا تو ای عزیز بی نظیر
تو نبض تقویم و بگیر که از تو عاشقونه شه
شعله بزن به شعر من بذار برات دیوونه شه
یه عمریه با واژه هام به سوی تو پر می کشم
به پای انتظار تو چله نشین ترین منم
خسته از این حال و هوام یه عاشق سر پاپتی
واس وجود خواب زدهَم شبیه کوک ساعتی
دلم از این فاصله ها بد جوری ترسیده عزیز
این آسمون واس سفر تو رو پسندیده عزیز
امیر عصر فاجعه! آخر کار ظلمتی
قله نشین من تویی همیشه در نهایتی
...