هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
من که همسايه نزديک شقايق بود م
پا شدم آمد م اينجا چه کنم ياد م نيست
من چرا از تو بريد م وچرا برگشتم
وبنا شد که دلم را چه کنم يا د م نيست
شب خوش
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
_____________________________
ممنون، شب شما هم خوش
مرو راهي كه پايت را ببندند
مكن كاري كه هوشياران بخندند
در هوای گلشن او پَر گُشا ای مرغ ِ جان
طایر خِلد آشیانی، خاکدانی گو مباش
در خراب آبادِ دنیا نامه ای بیننگ نیست
از من ِ خلوت نشین، نام و نشانی گو مباش
شهر ياران بود و جاي مهربانان اين ديار
مهرباني کي سرآمد شهريارانرا چه شد
کس نمي گويد که ياري داشت حق دوستي
حق شناسانرا چه حال افتاد و يارانرا چه شد
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغي بر نخاست
عندليبانرا چه پيش آمد هزارانرا چه شد
دل مي رود ز دستم،صاحبدلان خدا را
دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا
الهی باشی و بسیار باشی
بشرط آنکه با ما یار باشی
یافته ام
من تورا
میان تمامی ابهای خروشان
که در صدایشان گم می شدم
دیده ام
من تورا درون لبخند کودکی
که از لبخند مادرش قهقهه می شد
باور کردم
وقتی که ابرها خاک را شستند
وعطر تورا احساس کردم
و ان زمان که علف گل کرد
به تو ایمان اوردم
...
مرا اينگونه باور کن …
کمي تنها ، کمي بي کس ، کمي از يادها رفته …
خدا هم ترک ما کرده ، خدا ديگر کجا رفته …؟!
نمي دانم مرا آيا گناهي هست ..؟
که شايد هم به جرم آن ،
غريبي و جدايي هست ؟؟؟
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)