تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 216 از 233 اولاول ... 116166206212213214215216217218219220226 ... آخرآخر
نمايش نتايج 2,151 به 2,160 از 2330

نام تاپيک: بخشي زيبا از كتابي كه خوانده ام

  1. #2151
    مدیر انجمن هنرهفتم Mahdi Hero's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    nn374$|*|017
    پست ها
    13,262

    پيش فرض خانم ها و آقايان، بفرماييد به اتاق گاز/ تادئوش بوروفسکی/ از مجموعه داستان بانوی بهشتی، شش داستان کوتاه نويسندگان لهستانی/ ترجمه ی روشن وزيری/ نشر ماهی

    تلی از اشيای مختلف، چمدان و کوله پشتی و بقچه و پتو و لباس، روی هم انباشه می شوند. بعضی از کيف ها با سقوط روی زمين باز می شوند و از داخل آنها اسکناس هايی هفت رنگ، طلاجات و انواع ساعت ها بيرون می ريزند. جلو در واگن ها، کوهی از نان، شيشه های مرباهای رنگارنگ و کپه های ژامبون و کالباس و ساير مواد غذايی بالا می رود. پاکتی شکر روی سنگريزه ها پخش می شود. همزمان، در ميان شيون و داد و فغان زنان و گريه و ناله ی بچه ها و سکوت مبهوت مردان، کاميون های انباشته از آدم با غرش هايی جهنمی محل را ترک می کنند. کسانی که بنا به دستور به طرف راست رفته اند -اغلب مردانی جوان و سالم- به اردوگاه منتقل می شوند. از گاز رهايی نمی يابند، اما اول بايد مدتی کار کنند...


    حالا ديگر واگن ها خالی شده اند. افسر اس اس لاغر و آبله رويی نگاهی به داخل واگن ها می اندازد، با بيزاری سرش را تکان می دهد و رو به ما به داخل واگن ها اشاره می کند:" تميز کنيد." می پريم توی واگن. در ميان مدفوع انسانی و ساعت های مچی از دست افتاده، اين جا و آن جا بدن نوزادانی نيمه جان، خفه شده يا زير دست و پا رفته پراکنده اند، موجودات لخت و وحشتناکی با کله های بزرگ و شکم های متورم. اين ها را درست عين مغ چند تا چند تا در يک دست می گيريم و بيرون می بريم. افسر اس اس همان طور که سيگارش را روشن می کند، می گويد:" اين ها را نبريد توی ماشين ها. بدهيد دست زن ها." فندکش گير کرده و تمام حواسش به آن است. وقتی می بينم زن ها وحشت زده از من می گريزند و سرشان را ميان دست ها پنهان می کنند، از جا در می روم و بلند می گويم: "محض رضای خدا اين شيرخواران را بگيريد." نام خدا بی جاست و طنين غريبی دارد، زيرا زنانی که بچه هايی به بغل دارند بايد سوار کاميون ها شوند، همگی، بدون استثنا. ما همه خوب می دانيم اين به چه معناست و با نگاه هايی لبريز از وحشت و نفرت به هم می نگريم. افسر آبله رو انگار با تعجب و سرزنش در آمد: "چی؟ نمی خواهيد برشان داريد؟" و دست برد تا جلد تپانچه اش را باز کند...


    اين يکی، زنی که تند قدم بر ميدارد. اما می کوشد آرام بنمايد. بچه ی کوچک چند ساله ای، با صورت گلگون و کک مکی يک فرشته، پشت سرش می دود. نمی تواند به زن برسد. گريان و نالان دست های کوچکش را دراز می کند. "مامان! مامان!" "آهای، زن، اين بچه را بغل کن!"
    زن با فريادی جنون آميز می گويد: "آخ، آقا، اين بچه ی من نيست، مال من نيست." و در حال فرار با هر دو دست صورتش را می پوشاند. می خواهد خودش را مخفی کند، می خواهد خودش را برساند به آن هايی که با کاميون نمی روند، آن ها که پياده می روند، آن ها که زنده خواهند ماند. زنی جوان است، سالم و زيبا، و می خواهد زنده بماند.
    اما بچه دنبال او می دود و با صدای بلند التماس می کند:"مامان، مامان، من ام ببر!"
    "نه اين مال من نيست، بچه ی من نيست."


    چند نفر ديگر دخترکی را می آورند که يک پا ندارد. او را از هر دو دست و يک پايی که دارد گرفته اند. اشک دخترک به پهنای صورتش جاری است، و زمزمه ی دردناکش به سختی شنيده می شود: "آقايان، درد دارم، درد..." او را هم روی تل مرده ها می اندازند. همراه آن ها زنده خواهد سوخت.


    خانم ها و آقايان، بفرماييد به اتاق گاز/ تادئوش بوروفسکی/ از مجموعه داستان بانوی بهشتی، شش داستان کوتاه نويسندگان لهستانی/ ترجمه ی روشن وزيری/ نشر ماهی


    پی نوشت1: تادئوش بوروفسکی 27 سال بيشتر زندگی نکرد اما به قدری بر ادبيات اروپای شرقی تاثير گذاشت که در سال 2002 ايمره برتش 73 ساله موقع دريافت جايزه نوبل ادبيات گفت:که تمامی آثارش متاثر از شيفتگی او به نثر بوروفسکی بوده است.

    پی نوشت 2: آخرين بار يادم نمی ياد کی يک مجموعه داستان کوتاه خوب خوندم... باور کنيد اين کتاب پالتويی نشر ماهی ارزش خواندن دارد حتی شده در وقت های پرتی که در مترو يا اتوبوس به هدر ميره...

  2. 8 کاربر از Mahdi Hero بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #2152
    داره خودمونی میشه rhbr's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2011
    پست ها
    101

    پيش فرض

    موری میگوید: آیا من درباره کشاکش اضداد برایت چیزی گفته ام ؟
    -کشمکش اضداد؟
    -زندگی از یک سری از کشش های مخالف هم تشکیل شده است.شما خودتان دوست دارید کاری را انجام دهید اما مجبوری کار دیگری انجام بدهید
    چیزی تورا آزار میدهد اما تو می دانی نباید آزار بدهد.بعضی چیزها را امر مسلم فرض میکنی در صورتی که میدانی هیچ چیز رانباید مسلم فرض کنی .
    این کشمکش اضداد مثل یک نوار لاستیکی است وبیشتر ما جایی در این بینابین زندگی می کنیم.
    (من میگویم شبیه مسابقه کشتی است.موری میخندد ومی گوید:
    -بله میشود گفت همین طور است
    -پس کدام طرف برنده است؟
    -عشق برنده است.عشق همیشه برنده است

  4. 4 کاربر از rhbr بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #2153
    حـــــرفـه ای malkemid's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2005
    پست ها
    4,602

    پيش فرض

    وقتی هالی صدای رادیو را کم می کرد، ساباش از او پرسید: یادت رفته بود خاموشش کنی؟
    - من همیشه رادیو رو روشن میذارم، از اینکه وارد خونه ای ساکت بشم، بیزارم.

    زمین پست -- جومپا لاهیری

    Sent from my Nexus 4 using Tapatalk

  6. 7 کاربر از malkemid بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #2154
    کاربر فعال انجمن ادبیات m_kh111's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    پست ها
    297

    پيش فرض

    حقيقت را که مي گوييد سيلي ها يا تمجيداتي براي شما در بر دارد و بدتر اين که در موارد ديگر مثل همين مورد هيچ کس حرف شما را باور نمي کند.
    حقيقت باور نکردني است.

    "ژه - کریستین بوبن"

  8. 3 کاربر از m_kh111 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #2155
    کاربر فعال انجمن ادبیات m_kh111's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    پست ها
    297

    پيش فرض

    بدبختي اينجا است که اگر موفق شويد آدمي منزوي را به دست آوريد، او را از دست مي دهيد: ديگر تنها نيست. چيزي که اطرافش مي درخشيد، خاموش مي شود.

    - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

    بچه ها و کساني که به شکل مبهم ، آتش کودکي را در خود نگه مي دارند: نابغه ها و ديوانه ها، چيزي براي شنيدن در کليساها ندارند. در آنجا چيزي به جز خستگي دو هزار ساله اي گفته نمي شود.

    "ژه - کریستین بوبن"

  10. 8 کاربر از m_kh111 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #2156
    حـــــرفـه ای malkemid's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2005
    پست ها
    4,602

    پيش فرض

    تازه فهمیدم چیکار کردم. یه مردیو کشته بودم. یه مردیو کشته بودم تا به یه زنی برسم. همه این کارها رو برا خاطر اون زن کرده بودم و حالا دلم می خواست تا وقتی زنده ام دیگه هیچ وقت نبینمش.

    کُلِ خرجش همینه، یه چیکه ترس، که عشق ببُره و تبدیل بشه به نفرت.

    غرامت مضاعف -- جیمز ام. کین

  12. 5 کاربر از malkemid بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #2157
    داره خودمونی میشه rhbr's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2011
    پست ها
    101

    پيش فرض

    ای انسانها
    بیایید واین قید وبندها را پاره کنید تا مثل مرغان در هوای زندگی به آزادی سیر کنیدقانون اجتماع غیر از قید بند نیست.
    این قانون را طبیعت برای ما نساخته ما خودمان آن را به دست وپای خویش بسته ایم.
    گرگی که آدم میدرد با انسانی که برای سود خویش سعادت دیگری را لگدمال میکند هیچ تفاوتی ندارد

    خانواده خوشبخت -ژان پل سارتر

  14. 7 کاربر از rhbr بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #2158
    کاربر فعال انجمن ادبیات m_kh111's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    پست ها
    297

    پيش فرض

    پیش از سپیده دم، دستور داد کودکان را در یک کرجی بگذارند که بار سیمان شده بود. "آن ها را در حال آواز خواندن به محدوده ی آب های ساحلی ببرید و همچنان که به آواز خواندن ادامه می دهند، بی اینکه عذابشان بدهید، با یک خرج دینامیت منفجر کنید!" و وقتی سه افسر جنایت را انجام دادند، در پیش "جناب ژنرال" با این خبرها خبردار ایستادند که دستورهایش اجرا شده. او دو درجه ی نظامی شان را ارتقا داد و به نشان وفاداری هم مزین شان ساخت؛ ولی بعدا، بدون مراسم تشریفات، اعدام و به عنوان جنایتکاران عادی تیربارن شان کرد.
    ------------------------------------------------------
    بیم ناک ترین دشمن در درون هرکس، در اعتقادات قلبی نهفته است.


    "پاییز پدر سالار - گابریا گارسیا مارکز"

  16. 6 کاربر از m_kh111 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #2159
    کاربر فعال انجمن ادبیات m_kh111's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    پست ها
    297

    پيش فرض

    فقط دلقک ها هستند که مشکل زندگی و مرگ را ندارند، چون از راه معمول به دنیا نمی آیند و به دور از قانون زندگی اختراع شده اند و هرگز هم نمی میرند وگرنه بی نمک می شوند.

    "زندگی در پیش رو - رومن گاری"

  18. 3 کاربر از m_kh111 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #2160
    آخر فروم باز hamed29's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2009
    محل سكونت
    سیاره زمین
    پست ها
    1,567

    پيش فرض


    شجاع آدمی است که می‌ترسد، اما علیه ترسش اقدام می‌کند
    ؛ ولی ترسو آدمی است که می‌ترسد اما با ترسش سر می‌کند. با هم تفاوت ندارند، هر دو ترسو هستند. شجاع آدمی است که علی رغم ترسش پیش می‌رود، ترسو آدمی است که دنباله‌روی ترس خود است. اما یک آدم کامل نه این است و نه آن؛ او فاقد ترس است.
    پس مرگ تنها برای آن عده زیباست که زندگی خود را زیبا سپری کرده‌اند؛ آنان که از زیستن نهراسیده‌اند، آنان که به قدر کافی شهامت زندگی کردن داشته‌اند، مرگشان جشن است.


    کتاب مائده‌های زمینی اثر آندره ژید

  20. 4 کاربر از hamed29 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •