ميل هزار سال تو را دوست داشتن
در من نهفته بود
من از تب طلايي چشمانت
آهنگ تند نبض تو را مي شناختم
قلب شتابناك جهان در تو مي تپيد
من ، طعم تشنگي را در بوسه هاي تو
هر بار مي چشيدم و سيراب مي شدم
ميل هزار سال تو را دوست داشتن
در من نهفته بود
من از تب طلايي چشمانت
آهنگ تند نبض تو را مي شناختم
قلب شتابناك جهان در تو مي تپيد
من ، طعم تشنگي را در بوسه هاي تو
هر بار مي چشيدم و سيراب مي شدم
موجيم و جا گرفته در آغوش گور ها
ساكت ميان هلهله ى مرده شور ها!
صد ها افق پرنده و خورشيد گم شدند
در انجماد مضطربِ چشم كورها
طوفان كهنه يائسه اى پر ز فاجعه
لبريز بغض نوح،به قعر تنور ها
اورادهاىرفته ز ياديم،بى نشان
مصلوبكان خفته ميان زبور ها
ياد شكيب سوز تو در زخم خيزِ راه!
تنها اميد بودن و اوج غرور ها
تا باز ايستيم مجالي نمانده است
بى حاصل است بى تو حضور و عبور ها
شمعيم پاك سوخته و در چاله هاى حزن
چون دلوهاى تشنه به دهليز شورها
گفتي صداست،همهمه،فرياد...نه فقط
تنها صداي هلهله ي مرده شور ها
اشک من نامه نویس است وبجز قاصد راه
نیست در کوی توام نامه رسانی گل من
گاه به مهر عروسان بهاری مه من
گاه با قهر عبوسان خزانی گل من
می رسد تا حوالی چشمت ، امتداد نگاه من بانو!
چه جناسی میان چشم تو و روزگار سیاه من بانو !
هان ببخشا اگر که آمده ام ، در حریم خدای چشمانت
سوختن در لهیب آتش عشق ، کیفر این گناه من بانو !
خیرگی می کنند چشمانم ، با دلم در تبانی اند انگار
بی خیال گذشت ایامند ، چشمهای به راه من بانو !
چشمه رمز و راز و افسون است ، زیر پرچین ابرویت پنهان
و گمان بر گذر از این پرچین ، بدترین اشتباه من بانو !
خلوتت را به هم زدم انگار ، عاشقم ، حاجت ملامت نیست
تب و هذیان و این پریشانی ، عادت گاه گاه من بانو !
وای از دست تو ای شیوهی عاشقکش جانان
که تو فرمان قضا بودی و تغییر نکردی
مشکل از گیر تو جان در برم ای ناصح عاقل
که تو در حلقهی زنجیر جنون گیر نکردی
يا حق
بپاش رنگ بر نوك خارو
بر بوم باغچه
بكش
تصوير گل
شاعر!
الهامي از شاعر
اگر راست مى گوييد
اگر فكر ماييد
به جاى اموال ما
در غم هاى ما
دستتان كج باشد
دفتر عشق که سر خط همه شوق است وامید
آیتی خواندمش از یاس به پایان که مپرس
شهریارا دل از این سلسله مویان برگیر
که چنانچم من از این جمع پریشان که مپرس
سلام کن که دهانت پر از بهـــــــار شود
سلام کن که جهانت شـــــکوفه زار شود
زبان دریچه ِ صبح ِ تفــــاهم است چـرا
تمام ِ صبح ِ تو یک تکه شام تار شـود؟
در آشیانهی طوبی نماندم از سر ناز
نه خاکیم که به زندان خاکدان مانم
ز جویبار محبت چشیدم آب حیات
که چون همیشه بهار ایمن از خزان مانم
مائیم و جواب خوبی ات...می آییم
تا غمکده ی جنوبی ات می آییم
ای مدفن التهاب و ایمان و عطش
روزی به غبار روبی ات می آییم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)