کویرم، تشنه ام، خشکم، امید ابر بارانی!
اسیر خاک عصیانم، چه زندانی چه زندانی!
در این دنیای وا نفسا، بشر تنها تر از تنها
بیا ای آیه ی دل ها که تو روح بهارانی
عطشناک نگاه تو، همه اندر پگاه تو
کجا شد روی ماه تو؟ تو که تفسیر انسانی
نیامد وقت تابیدن؟ نشد سیمای تو دیدن
گل از روی تو برچیدن؟ الا ای مهر پنهانی
بیا کین سینه شد محزون و این دل گشت پر از خون
نشد تا یر گل مدفون، بیا ای نور سبحانی...
اگر چهره بر افروزی، تو عشقی راحت جانی
بیا ای حجت زهرا بیا ای منجی دل ها
بیا پیدا تر از پیدا، بیا ای مهر پنهانی