ميسوزم از اين دورويي و نيرنگ
يكرنگي كودكانه ميخواهم
اي مرگ از آن لبان خاموشت
يك بوسهي جاودانه ميخواهم
ميسوزم از اين دورويي و نيرنگ
يكرنگي كودكانه ميخواهم
اي مرگ از آن لبان خاموشت
يك بوسهي جاودانه ميخواهم
پشه از شب زنده دازی خون مردم می مکد
زینهار از عابد شب زنده دار اندیشه کن
منيره اي که درخشنده بود يادت هست !؟
به جمع شب زده گان شکسته دل پيوست
دلش که سنگ صبور غم بزرگش بود
شبي ز غربت اين قصه گوي غصه شکست
منيره ماند و گذشته که خاطراتش بود
و حال ، آينده ، آرزوي رفته ز دست
پريد شاپرک خنده از کنار لبش
چکيد شبنم چشمش به روي گونه نشست
ز سرنوشت خودش قهر کرد و خسته ز صبر
اميد بر دگر و شايد زمانه نبست
غريب چله نشين در انزوا مانده
منيره بود وليکن از آفتاب گسست
ز راه مانده و ناچار پيش . پس رفتن
به جمع شب زده گان شکسته دل پيوست
تو کز چشم و دل مردم گریزانی چه میدانی
حدیث اشک و آه من برو از باد و باران پرس
عروس بخت یکشب تا سحر با کس نخوابیده
عروسی در جهان افسانه بود از سوگواران پرس
سرش به نیزه به گل های چیده می ماند
به فجر از افق خون دمیده می ماند
یگانه بانوی پرچم به دوش عاشورا
به نخل سبز ز ماتم تکیده می ماند
میان خیمه ی آتش گرفته، طفل دلم
به آهویی که ز مردم رمیده می ماند
شب است گوش یتیمان ز ضربت سیلی
به لاله های ز حنجر دریده می ماند
رقیه طفل سه ساله که حوری حرم است
به آن که رنج نود ساله دیده می ماند
در ِدکانِ همه باده فروشان تخته است
آن که باز است همیشه، در ِ میخانهی تست
دستِ مشاطهی طبع ِ تو بنازم که هنوز
زیور ِ زلفِ عروسان سخن ِ شانهی تست
تو با بوي بابونه جاري شدي در مسيرم
كبوتر تكاندي كه در بام باور اسيرم
سر راه شعرت پريشانيم شعله ور شد
و پيچيد احساس باراني ات در حريرم
هميشه كنار تماشاي من مي نشستي
و مي خواندي اي شاعر سبز روشن ضميرم!
می روم تا که به صاحبنظری بازرسم
محرم ما نبود دیدهی کوته نظران
دل چون آینهی اهل صفا میشکنند
که ز خود بیخبرند این ز خدا بیخبران
نخفته ام ز خیالی که میزد دل من
خمار صد شبه دارم شرابخانه کجاست
///
چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشویید حق به دست شماست
تاريک و تاريکتر
نگاهها
دوخته شده به اين آينده لعنتي
که يک عرق سرد ناگهان تمام بدنم را به رعشه مي اندازد
تو
با خاطراتي که کثافت از سر و رويشان ميبارد
با زيبايي.که ديگر از ان هم خبري نيست
با عشق.که انگار يادت رفته
...
چه سلامهاي شيريني بود
چه هراسهاي لذت بخشي
چه دستهاي گرمي بود.
...
سلامتي هميشگي
دروغهاي هميشگي
دروغ
دروغ
دروغ
دروغ
...
عشق و نفرت...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)