ايول با حال بودتو دانشگاه سر کلاس نشسته بودیم. همه بچه ها بودن. دخترها و پسرها همه مشغول حرف زدن بودیم. یکی از پسرهای کلاس که خیلی تیریپ شخصیتی میاد و پالتو میپوشه و کیف سامسونت دست میگیره و کلا خیلی کلاسش بالاست مثلا رو صندلی نشسته بود و داشت مطالعه میکرد از جلو ردیف دوم نشسته بود. اکیپ بچه های ما هم دور شوفاژ جمع شده بودیم و داشتیم در مورد دخترای کلاس بحث میکردیم و می خندیدیم. یهو یکی از بچه ها گفت سینا رو نگاه کنید چه با شخصیت نشسته داره کتاب میخونه. آقا همینو که گفت یهو یه صدای وحشتناکی اومد و صندلی سینا با خاک یکسان شد. کلا صندلی صاف شد با سطح زمین و گرد و خاک بلند شد و همه دخترها زدن زیر خنده و سینا هم که با باسن خورده بود زمین و وضعیت بدی داشت با عصبانیت از کلاس زد بیرون. ما هم جمع شدیم دور صندلی شکسته و داشتیم مهندسی میکردیم که چه اتفاقی افتاد که این صندلی به این وضع در اومد. حالا این صندلی ها هم تازه و نو بودن. آقا ما هم بعد کلاس یه تظاهرات تو دانشگاه راه انداختیم در اعتراض به نامرغوب بودن صندلی ها و جالب اینکه این آقا سینای با شخصیت جلوی تظاهرات شال گردنش رو دور سرش میچرخوند و بالا پایین میپرید و سروصدا میکرد. بیچاره جدی گرفته بود در حالیکه هدف فقط خنده و شلوغ کاری بود.