نماند به يک گونه کار جهان
چو بادی است نيک و بد آن جهان
چو رخ زی پذشخوار گر آورند
وزان جايگه دين و شاهی برند
رسد کار آن بدسگالان به جان
هم آواره گردند از خان و مان
چو آيد بر ايشان زمانه بسر
ببينند ز اوّل نشان ضرر
چگونه بود آخر کارشان؟
کجا بشکند تيز بازارشان؟