گاهی که نيستی
مهمانی غم است
و نگاهم خيره
تا دستانت پنجره را باز کند
به سوی خوشبختی
و من رد بوسه هايت را لمس ميکنم
تا سرما ر ا شکست دهم
گاهی که ميروی
فراموش ميکنم
صبر چند بخش دارد
و انتظار چند حرف
و چقدر سردم ميشود
وقتی پناهی نيست
گاهی که نيستي
تنها باران است
بي رنگين کمان
و لبهایم خواب لبخند میبینند
و من آرام آرام هیچ میشوم
بی تو!
اینبار که رفتی منٍ مرا با خود نبر
دلتنگ باشی ؟
یا روح سرگردان بمانم؟
انتخاب با توست!