شما ساروی هستید
میازار موری که دانه کش است...
من اتفاقي ديگرم دردي عجيبم
با معني دنيايتان خيلي غريبم
بيزارم از دلخوشكنك هايي كه داريد
از اين تب و تاب شماها بي نصيبم
شايد حسادت مي كنم با دلخوشي تان
شايد خودم را گاهگاهي مي فريبم
حتي به خود شك مي كنم شايد نباشم
يعني منم از ريشه تكرار سيبم
آن گاه چشمي سرد مي آيد كنارم
دستي به پشتم مي زند من روي شيبم
نه نه نمي خواهم كه دستم را بگيريد
وقتي كه با تنهايي خود هم غربيبم
من جوانو اين دنياخزان
تو بگو از درد دنيا به كه بنالم
كه هر چه درد هست از من هست
تو هم مثل من منال كه بي مال است عاقبت
ارامش
لحظه اي درنگ كنيد
همراه من بگويد
ارامش
دوباره بگويد
ارامش
ارامش
به بي كران فكر كنيد
فقط سفيد سفيد
.
.
.
حالا موسقيش را گوش كنيد
چه مي نوازد
ارامش
حالا با هم بگويم
زيباي
دنيا زيباست
و اين بار به اطراف نگاه كنيد
درست بنگريد
سايه ها را ببينيد
حالا به ارامش رسيديد
و اين بار گوش فرا دهيد
به جريان هاي تپنده وجودتان ضربان قلبتان
توپ توپ توپ
حالا به چه فكر مي كنيد
قطعه دوم رو خوب بخون شايد كمكي بهت كرد
عزيزجلو محل سكونت نوشته بندرگز من از مازني هاي استان گلستانم
در غريب شب اين سوخته دشت
من و غم ، آه . . چه بر من بگذشت
كاروان گم شد و خاكستر ماند
كركس پير دل من مي خواند :
گره كور غمم ، بازم كن
قصّه پايان ده و آغازم كن
دست پيش آر كه رفتم از دست
دامنم گير كه هيچم در هست
بكشان بر سر بازار مرا
جان فداي تو بيازار مرا
زندگي چيست ، سراب است سراب
نقش پاشيده بر آب است برآب
آرزو گوركن دشت جنون
نانش از عشق و شرابش از خون
جغد پيريست سعادت در قاف
نغمه اش لاف و همه لاف گزاف
زندگي چيست مرا ياد بده
آنچه مي دانم بر باد بده
باد آواره به كوهستانم
بذر پاشيده به سنگستانم
می روم تا که به صاحب نظری بازرسم
محرم ما نبود دیدهی کوته نظران
دل چون آینهی اهل صفا میشکنند
که ز خود بیخبرند این ز خدا بی خبران
شیعه خاموشو سامرا خاموش
خون پاکانت آمده بر جوش
تسلیت بر تو مهدی ای مولا
شام هجران شد آه و واویلا
از نیمه های شب می گذرم
و تو را
- در هیکلی مه آلود -
چسبیده بر سینهء دیوار
جا می گذارم.
با ارواح مردگانم وداع می کنم
پیش از آن که
با سیلی تو به یادشان آورم.
پرندگان و مردان دائم الخمر
شب را می شکافند.
بی پا پوش
به خیابان می روم
در گردش شبانهء خرگوشان گم می شوم
- خرگوشان
که در کار تصرف خواب زن همسایه اند
که برای باغچه اش حصار می بافد ـ
درختان و حشرات چسبناک
همه جا را پر کرده اند.
جایی برای تنفس نیست
باز می گردم
و تو را
همچون هوا
می بلعم!
مبتلا گشتم در اين بند و بلا
سوزش آن حق گزاران ياد باد
دوباره يک نفر از چشم سايه اش افتاد
کسی که آخر اين شعر خسته شد ،جان داد
سکوت چيز بدی نيست . ما فقط بايد
بدون درد بميريم،گنگ وبی فرياد
دوباره بايد از اينجا ...برو خداحافظ
قفس برای دل من : غريبه ی آزاد!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)