تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 213 از 469 اولاول ... 113163203209210211212213214215216217223263313 ... آخرآخر
نمايش نتايج 2,121 به 2,130 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #2121
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    ,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
    Last edited by M.etallic.A; 24-01-2008 at 22:28.

  2. #2122
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    ...................................

  3. #2123
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    ......................
    Last edited by M.etallic.A; 24-01-2008 at 22:15.

  4. #2124
    اگه نباشه جاش خالی می مونه armin-radin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    پست ها
    391

    پيش فرض

    بچه های سوتی بازار من اومدم با کلی سوتی ،ها!!! فکر نکنید من همش سوتی میدما بیشترش واسه دوستامه.
    ولی امروز یه سوتیه باحال دادم بعد از این میزارم
    این سوتی هم دوستم برام ایمیل زده بود:

    دیشب اس ام اسی رسید با این مضمون:
    Salam ,man bimarestanam. Tasadof kardam. Be kasi nagi doktor mige shunam shekaste. Mintuni fori baram ye bores bekhari?
    منم بلافاصله اینو واسه سه نفر فوروارد کردم. یکی که اصلا تحویل نگرفت. یکی دیگه با یه اس ام اس دیگه جواب داد اما نفر سوم که خواهر بنده باشن گویا در وقت دریافت خواب تشریف داشتن. بعدا هم که میخونن انگار با همون حالت خواب آلوده بوده! ساعت ۱۲ شب زنگ زدن و با صدایی لرزون و ترسون که: "سلام. چی شده؟ الان کجایی؟ حالت چطوره؟ و ...." منم که خبر نداشتم قضیه چیه بعد از اینکه مدتی گیج زدم تازه گوشی دستم اومد که بعله! گند زدم شیرین. حالا من براش توضیح دادم و میبینم صدا مخلوط شده با اصواتی که تشخیص گریه و خنده اش برام مشکله. بالاخره فهمیدم داره گریه میکنه. اما بعدش با شیرین زبونی و این حرکتا جمعش کردم. از اون ور هم برداشته زنگ زده بود داداشم رو از خواب بیدار کرده بود و اونم هی زنگ میزد. ماجرا رو سریع برای اونم توضیح دادم که بنده خدا از هول و ولا دربیاد و اونم کلی خندید به عقول خوشحال ما. بعدش هم مجبور شدم برای اولین بار چندتا اس ام اس پرخرج بزنم که از دلش دربیارم. ولی خدا میدونه هنوز هم وجدانم درد میکنه. اصلا برای اولین بار مثل بچه آدم و نادمانه معذرت خواهی کردم.
    Last edited by armin-radin; 24-01-2008 at 21:26.

  5. #2125
    آخر فروم باز seyyedi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    بوشهر
    پست ها
    1,764

    پيش فرض

    دوستان سلام
    اینم از سوتی دوست ما
    وقتی که سال اول دبیرستان بودم. روز اول مدرسه بود و مدرسه هم دو شیفته بود. اون روز از بچه های کلاس یه نفر رو به عنوان مبصر موقت تعیین کردن . زنگ اول بیکار بودیم . زنگ دوم که شد یکی اومد داخل کلاس که قیافه ایشون به بچه های پیش می خورد مبصر هم که گردن کلفت بود گفت آقا برو بیرون شیفت شما الان نیست و هرچی پسره اعتراض می کرد و میگفت من معلمم مبصر توجه نمی کرد ما هم همه فکر می کردیم ایشون از بچه های پیش هست آخر سر مبصر با زور ایشون رو از کلاس بیرون کرد
    کلاس رفته بود رو هوا بعد یه ربع دیدیم معاون شیفت با پسره اومد داخل کلاس معاون گفت ایشون معلم شیمی شما هستن ما بودیم که منفجر شدیم از خنده و بصر بنده خدا هم مثل لبو سرخ شده بود
    هیچی مبصر رو اون روز بیرون از کلاس کردن
    البته معلم نمی خواست معاون بیرونش کرد
    معلم هم انگار نه انگار که اتفاقی افتاده و با مبصر هم گرم شده بود تا آخر سال

  6. #2126
    Banned
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Internet
    پست ها
    127

    6

    سلام
    یه روز مداد فشاری مو گم کرده بودم از ساعت سه بعد از ظهر تا ساعت شیش ونیم تموم خونه روزیرو رو کزدم ولی پیدا نشد اخر سر مامنم گفت چیکار میکنی یه ساعته گفتم نباله مدادم میگردم . گفت تو دهنتم یه نگاهی بکن(مداد دستم بود که داشتم تهشو می خوردم)جالب تر اینکه وقتی زیر تختمو میگشتم میذاشتمتو جیب شلورم بعد دوباره در میاوردم میگرفتم دستم

  7. #2127
    Banned
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Internet
    پست ها
    127

    پيش فرض

    اینم یه سوتی دیگه

    3 4 سال پیش اواخر تابستون بود. عروسی داداشم بود البته یه هفته قبلش بود. من عادت دارم شبهای تابستون موقع خواب 3 4 بار جامو عوض کنم. مثلا ساعت 3 پا میشم میرم تو هال میخوابم 5 پا میشم میرم تو آشپزخونه و کلا تا صبح چند باری جام عوض میشه. یه ملحفه نازک دستمه با یه بالش. در ضمن لباس هم نمیپوشم ( only شرت ) اون شب مهمونها راه افتاده بودن و نصفه شب میرسیدن منتها من خبر نداشتم. ساعت 2:30 پا شدم یه آبی خوردم رفتم وسط پذیرایی دراز کشیدم. تو خواب سنگین بودم که یهو زنگ در خورد منم خوابم سنگین بود از جام پا نشدم مادرم درو باز کرد یهو دیدم صدای سلام و احوالپرسی یه جمع بزرگی از زن و مرد و دختر و پسر داره میاد. تا اومدم بجنبم دیدم دیر شده ملحفه رو کشیدم روم و خودمو زدم به خواب. پذیرایی ما خیلی بزرگه جمع اینقدر شلوغ بود دورهادور پذیرایی پر شد آدم. همه فامیلها بودن از دختر عموها و دختر عمه ها بگیر تا پدر بزرگ و مادر بزرگ و ... حالا صحنه رو تصور کنید این همه آدم دورهادور نشستن و من وسط پذیرایی دراز کشیدم و ملجفه دور خودم جمع کردم و خودمو زدم به خواب. خدا خدا میکردم اینا زودتر برن بخوابن تا من یه خاکی تو سرم کنم. مادرم چایی آورد و گفت محمد پاشو... همه یه نیشخندی زدن. دوباره صدام کرد پاشو منم با صدای خواب آلود مثلا گفتم خوابم میاد... خنده یه مقداری شدیدتر شد. یهو مادرم قاطی کرد اومد ملحفه رو از روم کشید. چشمتون روز بد نبینه من به یه شرت ضایع که تازه پاره هم بود لخت لخت وسط پذیرایی... کل جمع زدن زیر خنده و من مثل فشنگ از جام پریدم و رفتم تو اتاقم. تا آخر عروسی سوژه خنده بودم اونهایی که بودن واسه اونهایی نبودن تعریف کردن و ...
    ایول خیلی باحال بید

  8. #2128
    آخر فروم باز ramyar.v's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    bavaria
    پست ها
    1,023

    پيش فرض

    اینم یه سوتی دیگه

    3 4 سال پیش اواخر تابستون بود. عروسی داداشم بود البته یه هفته قبلش بود. من عادت دارم شبهای تابستون موقع خواب 3 4 بار جامو عوض کنم. مثلا ساعت 3 پا میشم میرم تو هال میخوابم 5 پا میشم میرم تو آشپزخونه و کلا تا صبح چند باری جام عوض میشه. یه ملحفه نازک دستمه با یه بالش. در ضمن لباس هم نمیپوشم ( only شرت ) اون شب مهمونها راه افتاده بودن و نصفه شب میرسیدن منتها من خبر نداشتم. ساعت 2:30 پا شدم یه آبی خوردم رفتم وسط پذیرایی دراز کشیدم. تو خواب سنگین بودم که یهو زنگ در خورد منم خوابم سنگین بود از جام پا نشدم مادرم درو باز کرد یهو دیدم صدای سلام و احوالپرسی یه جمع بزرگی از زن و مرد و دختر و پسر داره میاد. تا اومدم بجنبم دیدم دیر شده ملحفه رو کشیدم روم و خودمو زدم به خواب. پذیرایی ما خیلی بزرگه جمع اینقدر شلوغ بود دورهادور پذیرایی پر شد آدم. همه فامیلها بودن از دختر عموها و دختر عمه ها بگیر تا پدر بزرگ و مادر بزرگ و ... حالا صحنه رو تصور کنید این همه آدم دورهادور نشستن و من وسط پذیرایی دراز کشیدم و ملجفه دور خودم جمع کردم و خودمو زدم به خواب. خدا خدا میکردم اینا زودتر برن بخوابن تا من یه خاکی تو سرم کنم. مادرم چایی آورد و گفت محمد پاشو... همه یه نیشخندی زدن. دوباره صدام کرد پاشو منم با صدای خواب آلود مثلا گفتم خوابم میاد... خنده یه مقداری شدیدتر شد. یهو مادرم قاطی کرد اومد ملحفه رو از روم کشید. چشمتون روز بد نبینه من به یه شرت ضایع که تازه پاره هم بود لخت لخت وسط پذیرایی... کل جمع زدن زیر خنده و من مثل فشنگ از جام پریدم و رفتم تو اتاقم. تا آخر عروسی سوژه خنده بودم اونهایی که بودن واسه اونهایی نبودن تعریف کردن و ...
    بابا دمت گرم
    خیلی خیلی خیلی باحال بود

  9. #2129
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    یه سوتی دیگه که دو ماه پیش اتفاق افتاد...

    تو دانشگاه سر کلاس نشسته بودیم. همه بچه ها بودن. دخترها و پسرها همه مشغول حرف زدن بودیم. یکی از پسرهای کلاس که خیلی تیریپ شخصیتی میاد و پالتو میپوشه و کیف سامسونت دست میگیره و کلا خیلی کلاسش بالاست مثلا رو صندلی نشسته بود و داشت مطالعه میکرد از جلو ردیف دوم نشسته بود. اکیپ بچه های ما هم دور شوفاژ جمع شده بودیم و داشتیم در مورد دخترای کلاس بحث میکردیم و می خندیدیم. یهو یکی از بچه ها گفت سینا رو نگاه کنید چه با شخصیت نشسته داره کتاب میخونه. آقا همینو که گفت یهو یه صدای وحشتناکی اومد و صندلی سینا با خاک یکسان شد. کلا صندلی صاف شد با سطح زمین و گرد و خاک بلند شد و همه دخترها زدن زیر خنده و سینا هم که با باسن خورده بود زمین و وضعیت بدی داشت با عصبانیت از کلاس زد بیرون. ما هم جمع شدیم دور صندلی شکسته و داشتیم مهندسی میکردیم که چه اتفاقی افتاد که این صندلی به این وضع در اومد. حالا این صندلی ها هم تازه و نو بودن. آقا ما هم بعد کلاس یه تظاهرات تو دانشگاه راه انداختیم در اعتراض به نامرغوب بودن صندلی ها و جالب اینکه این آقا سینای با شخصیت جلوی تظاهرات شال گردنش رو دور سرش میچرخوند و بالا پایین میپرید و سروصدا میکرد. بیچاره جدی گرفته بود در حالیکه هدف فقط خنده و شلوغ کاری بود.

  10. #2130
    R e b i r t h Kurosh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    همون جا ! :دی
    پست ها
    10,857

    پيش فرض

    چرا پستات رو ویرایشیدی Metallica ؟ تو پستای بعد نقل شده که...

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •