راستی بچه ها هر چه میخواهد دل تنگت بگو رو درست کردم
بیاین اونجام دیگه اگه نیاید دلم تنگ میشه
بای بای
--
--
راستی بچه ها هر چه میخواهد دل تنگت بگو رو درست کردم
بیاین اونجام دیگه اگه نیاید دلم تنگ میشه
بای بای
یه بار میگم که برای همیشه گفته باشم من دخملم اسمم ابجی مهسا جونه کم به من بگین داداااااش
داداش ابجی حالت چطورهیه بار میگم که برای همیشه گفته باشم من دخملم اسمم ابجی مهسا جونه کم به من بگین داداااااش
جونه هر کی دوست دارین اینجا رو اسپم دونی نکنید. برای این موضاعات تاپیک زیاده. اگر سوتی تعریف نمیکنید پس صفحات تاپیک رو الکی جلو نبرید...
چهار تا سوتی بگین یکم بخندیم.
__________________________________
زمانیکه داشت برف میومد. با ماشین تو کوچه داشتم میرفتم بیرون که دوستم رو دیدم. گفتم برم از پشت یه بوق بزنم بپره هوا.
تند رفتم پشت سرش خواستم سرعت رو کم کنم که با سرعت اون هماهنگ بشه ولی ماشین لیز خورد و بنــــگ.
رفیقم افتاد رو کاپوت جلو ولی چون ضربه محکم نبود هیچیش نشد. بدبخت اونقدر ترسیده بود که میخواست با اون سنش گریه کنه. تا نیم ساعت هی میگفت من گرمم یک ساعت دیگه حالم بهم میخوره...
دمت گرم خیلی باحال بود. با خط اول هم خیلی موافقم.
شما دخترا هم یه موقعهایی بد فرم مغزتون هنگ میکنه هان!!!
آقا ما هم يه سوتي بگيم از فاميلمون
2،3 سال پيش داشتيم با 3 تا ماشين ميرفتيم مسافرت و رفتيم و توي راه برگشت چون وقت ناهار شد گفتيم بريم يه جايي ناهار بخوريم تا برسيم تهران
خلاصه شما فرض كنيد يدونه از اون دختر سوسول هاي 22،23 ساله كه فاميل خودمون هم بود و از اونايي كه كلي سوسول هستن و به قولي فوت فوت به همراه نامزد گراميش اونجا بود
اين نامزد گرامي كه اسمش رازميك بود سرما خورده بود
يعني از اول سرما خورده بود و ربطي به مسافرت ما نداشت كه سرما خورد اما نامزدش (كه فاميل ما بود و با هم زياد شوخي داشتيم و اذيتش مي كرديم) هم توي شمال سرما خورد
سر ميز ناهار بوديم حالا همه ي فك و فاميل يه چيزي حدود 15 نفر همه هم از اين تيريپايي كه با هم حال ميكنن و اصولاَ اكيپ باحالي بود
خلاصه ما ديديم اين هاسميك خانوم داره اساسي سرفه ميزنه و بيني و صداش هم گرفته
يكي از همين آشناها پرسيد : هاسميك خانوم شما ديگه چرا سرما خوردي؟؟
هاسميك خانوم هم در نهايت جديت پاسخ فرومدند : آخه ميدونيد خاله (به همه ميگفت خاله) من از آب رازميك خوردم اينجوري شدم
در همين موقع مني كه داشتم آب ميخوردم هر چي خود رو نگه داشتم كه خندم نگيره و كسي نفهمه اين بيچاره سوتي داده نتونستم جلوي خودم رو بگيرم و ليوان آب رو گذاشتم رو ميز و شروع كرد شونه هام تكون خوردن آخر طاقت نياوردم و با تمام وجود خنديدمبعد پرسيدم هاسميك از آب رازميك خوردي؟؟ بهو اين فهميد چه سوتي داده تا اومد جمع و جورش كنه كل ملت فهميده بودن و خودش و نامزد گرامي هم ديگه جلو خودشون رو نتونستن بگيرن و قاه قاه خنده به هوا بلند شد
![]()
![]()
اينم از سوتي فاميل ما
این اسمش مهساست...هه هه ههچه باحال !!!
مواتو یعنی موهاتو یا نه موا یه قسمتی از بدنه که ما نمیدونیم. آخه من تازه تنظیم خانواده پاس کردم اسم همه جاهارو یاد گرفتم همشو بلدم![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
دم دختره گرم...سه ساعت مارو خندوند...
اینم یه سوتی دیگه
3 4 سال پیش اواخر تابستون بود. عروسی داداشم بود البته یه هفته قبلش بود. من عادت دارم شبهای تابستون موقع خواب 3 4 بار جامو عوض کنم. مثلا ساعت 3 پا میشم میرم تو هال میخوابم 5 پا میشم میرم تو آشپزخونه و کلا تا صبح چند باری جام عوض میشه. یه ملحفه نازک دستمه با یه بالش. در ضمن لباس هم نمیپوشم ( only شرت ) اون شب مهمونها راه افتاده بودن و نصفه شب میرسیدن منتها من خبر نداشتم. ساعت 2:30 پا شدم یه آبی خوردم رفتم وسط پذیرایی دراز کشیدم. تو خواب سنگین بودم که یهو زنگ در خورد منم خوابم سنگین بود از جام پا نشدم مادرم درو باز کرد یهو دیدم صدای سلام و احوالپرسی یه جمع بزرگی از زن و مرد و دختر و پسر داره میاد. تا اومدم بجنبم دیدم دیر شده ملحفه رو کشیدم روم و خودمو زدم به خواب. پذیرایی ما خیلی بزرگه جمع اینقدر شلوغ بود دورهادور پذیرایی پر شد آدم. همه فامیلها بودن از دختر عموها و دختر عمه ها بگیر تا پدر بزرگ و مادر بزرگ و ... حالا صحنه رو تصور کنید این همه آدم دورهادور نشستن و من وسط پذیرایی دراز کشیدم و ملجفه دور خودم جمع کردم و خودمو زدم به خواب. خدا خدا میکردم اینا زودتر برن بخوابن تا من یه خاکی تو سرم کنم. مادرم چایی آورد و گفت محمد پاشو... همه یه نیشخندی زدن. دوباره صدام کرد پاشو منم با صدای خواب آلود مثلا گفتم خوابم میاد... خنده یه مقداری شدیدتر شد. یهو مادرم قاطی کرد اومد ملحفه رو از روم کشید. چشمتون روز بد نبینه من به یه شرت ضایع که تازه پاره هم بود لخت لخت وسط پذیرایی... کل جمع زدن زیر خنده و من مثل فشنگ از جام پریدم و رفتم تو اتاقم. تا آخر عروسی سوژه خنده بودم اونهایی که بودن واسه اونهایی نبودن تعریف کردن و ...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)