تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 212 از 469 اولاول ... 112162202208209210211212213214215216222262312 ... آخرآخر
نمايش نتايج 2,111 به 2,120 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #2111
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    راستی بچه ها هر چه میخواهد دل تنگت بگو رو درست کردم
    بیاین اونجام دیگه اگه نیاید دلم تنگ میشه
    بای بای

  2. #2112
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    12

    یه بار میگم که برای همیشه گفته باشم من دخملم اسمم ابجی مهسا جونه کم به من بگین داداااااش

  3. #2113
    Banned B O L O T's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    (∞-∞)
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    یه بار میگم که برای همیشه گفته باشم من دخملم اسمم ابجی مهسا جونه کم به من بگین داداااااش
    داداش ابجی حالت چطوره

  4. #2114
    حـــــرفـه ای ebicross's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    مـشـهـد
    پست ها
    3,508

    پيش فرض

    جونه هر کی دوست دارین اینجا رو اسپم دونی نکنید. برای این موضاعات تاپیک زیاده. اگر سوتی تعریف نمیکنید پس صفحات تاپیک رو الکی جلو نبرید...
    چهار تا سوتی بگین یکم بخندیم.
    __________________________________
    زمانیکه داشت برف میومد. با ماشین تو کوچه داشتم میرفتم بیرون که دوستم رو دیدم. گفتم برم از پشت یه بوق بزنم بپره هوا.
    تند رفتم پشت سرش خواستم سرعت رو کم کنم که با سرعت اون هماهنگ بشه ولی ماشین لیز خورد و بنــــگ.
    رفیقم افتاد رو کاپوت جلو ولی چون ضربه محکم نبود هیچیش نشد. بدبخت اونقدر ترسیده بود که میخواست با اون سنش گریه کنه. تا نیم ساعت هی میگفت من گرمم یک ساعت دیگه حالم بهم میخوره...

  5. #2115
    آخر فروم باز yoosef_st's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    4,419

    پيش فرض

    جونه هر کی دوست دارین اینجا رو اسپم دونی نکنید. برای این موضاعات تاپیک زیاده. اگر سوتی تعریف نمیکنید پس صفحات تاپیک رو الکی جلو نبرید...
    چهار تا سوتی بگین یکم بخندیم.
    __________________________________
    زمانیکه داشت برف میومد. با ماشین تو کوچه داشتم میرفتم بیرون که دوستم رو دیدم. گفتم برم از پشت یه بوق بزنم بپره هوا.
    تند رفتم پشت سرش خواستم سرعت رو کم کنم که با سرعت اون هماهنگ بشه ولی ماشین لیز خورد و بنــــگ.
    رفیقم افتاد رو کاپوت جلو ولی چون ضربه محکم نبود هیچیش نشد. بدبخت اونقدر ترسیده بود که میخواست با اون سنش گریه کنه. تا نیم ساعت هی میگفت من گرمم یک ساعت دیگه حالم بهم میخوره...
    دمت گرم خیلی باحال بود. با خط اول هم خیلی موافقم.

    سلام
    یه روز مداد فشاری مو گم کرده بودم از ساعت سه بعد از ظهر تا ساعت شیش ونیم تموم خونه روزیرو رو کزدم ولی پیدا نشد اخر سر مامنم گفت چیکار میکنی یه ساعته گفتم نباله مدادم میگردم . گفت تو دهنتم یه نگاهی بکن(مداد دستم بود که داشتم تهشو می خوردم)جالب تر اینکه وقتی زیر تختمو میگشتم میذاشتمتو جیب شلورم بعد دوباره در میاوردم میگرفتم دستم
    شما دخترا هم یه موقعهایی بد فرم مغزتون هنگ میکنه هان!!!

  6. #2116
    Banned
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    Teh
    پست ها
    279

    پيش فرض

    آقا ما هم يه سوتي بگيم از فاميلمون
    2،3 سال پيش داشتيم با 3 تا ماشين ميرفتيم مسافرت و رفتيم و توي راه برگشت چون وقت ناهار شد گفتيم بريم يه جايي ناهار بخوريم تا برسيم تهران
    خلاصه شما فرض كنيد يدونه از اون دختر سوسول هاي 22،23 ساله كه فاميل خودمون هم بود و از اونايي كه كلي سوسول هستن و به قولي فوت فوت به همراه نامزد گراميش اونجا بود
    اين نامزد گرامي كه اسمش رازميك بود سرما خورده بود
    يعني از اول سرما خورده بود و ربطي به مسافرت ما نداشت كه سرما خورد اما نامزدش (كه فاميل ما بود و با هم زياد شوخي داشتيم و اذيتش مي كرديم) هم توي شمال سرما خورد
    سر ميز ناهار بوديم حالا همه ي فك و فاميل يه چيزي حدود 15 نفر همه هم از اين تيريپايي كه با هم حال ميكنن و اصولاَ اكيپ باحالي بود
    خلاصه ما ديديم اين هاسميك خانوم داره اساسي سرفه ميزنه و بيني و صداش هم گرفته
    يكي از همين آشناها پرسيد : هاسميك خانوم شما ديگه چرا سرما خوردي؟؟
    هاسميك خانوم هم در نهايت جديت پاسخ فرومدند : آخه ميدونيد خاله (به همه ميگفت خاله) من از آب رازميك خوردم اينجوري شدم
    در همين موقع مني كه داشتم آب ميخوردم هر چي خود رو نگه داشتم كه خندم نگيره و كسي نفهمه اين بيچاره سوتي داده نتونستم جلوي خودم رو بگيرم و ليوان آب رو گذاشتم رو ميز و شروع كرد شونه هام تكون خوردن آخر طاقت نياوردم و با تمام وجود خنديدم بعد پرسيدم هاسميك از آب رازميك خوردي؟؟ بهو اين فهميد چه سوتي داده تا اومد جمع و جورش كنه كل ملت فهميده بودن و خودش و نامزد گرامي هم ديگه جلو خودشون رو نتونستن بگيرن و قاه قاه خنده به هوا بلند شد

    اينم از سوتي فاميل ما

  7. #2117
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    یه سوتی
    یه روز نشسته بودیم تو کلاس بیکار بودیم همش ادا در میاوردیمو سر وصدا میکردیم
    وسطه این هیر و ویر یهو یکی از دوستام اومد تو منو بغل کردم و همش میگفت مهسا مهسا(اخه یکی از معلمایی رو که خیلی دوس داش دیده بود و از ذوقش اینجوری میکرد)اغا بچه هام سر و صدایی را انداخته بودن که نگو از دریچه ی کولرم صدا میرف کلاس بغلی که فیزیک داشتن.معلم فیزیکه یه مرد بد اخلاقه.یهو دیدیم معلمه اومد کلاس ما درو باز کرد.تنها کسیم که متوجه نشد همین دوست ما بود(اخه پشت به در بود)همه ساکت شدن.معلمم هیچی نمیگف(همون نگاه عاقل اندر سفیه)منم هرچی میگفتم دنیا اومد حالیش نمیشد
    اخر سر برگشت دید وای این دیگه کیه اومده اینجا .؟خشکش زد .معلمونم گفت افرین دنیا.اونم تایه هفته تو شک بود
    این اسمش مهساست...هه هه هه چه باحال !!!

  8. #2118
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    چرا دختر خوب؟راستی مواتو زدی؟
    مواتو یعنی موهاتو یا نه موا یه قسمتی از بدنه که ما نمیدونیم. آخه من تازه تنظیم خانواده پاس کردم اسم همه جاهارو یاد گرفتم همشو بلدم

  9. #2119
    R e b i r t h Kurosh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    همون جا ! :دی
    پست ها
    10,857

    پيش فرض

    آقا ما هم يه سوتي بگيم از فاميلمون
    2،3 سال پيش داشتيم با 3 تا ماشين ميرفتيم مسافرت و رفتيم و توي راه برگشت چون وقت ناهار شد گفتيم بريم يه جايي ناهار بخوريم تا برسيم تهران
    خلاصه شما فرض كنيد يدونه از اون دختر سوسول هاي 22،23 ساله كه فاميل خودمون هم بود و از اونايي كه كلي سوسول هستن و به قولي فوت فوت به همراه نامزد گراميش اونجا بود
    اين نامزد گرامي كه اسمش رازميك بود سرما خورده بود
    يعني از اول سرما خورده بود و ربطي به مسافرت ما نداشت كه سرما خورد اما نامزدش (كه فاميل ما بود و با هم زياد شوخي داشتيم و اذيتش مي كرديم) هم توي شمال سرما خورد
    سر ميز ناهار بوديم حالا همه ي فك و فاميل يه چيزي حدود 15 نفر همه هم از اين تيريپايي كه با هم حال ميكنن و اصولاَ اكيپ باحالي بود
    خلاصه ما ديديم اين هاسميك خانوم داره اساسي سرفه ميزنه و بيني و صداش هم گرفته
    يكي از همين آشناها پرسيد : هاسميك خانوم شما ديگه چرا سرما خوردي؟؟
    هاسميك خانوم هم در نهايت جديت پاسخ فرومدند : آخه ميدونيد خاله (به همه ميگفت خاله) من از آب رازميك خوردم اينجوري شدم
    در همين موقع مني كه داشتم آب ميخوردم هر چي خود رو نگه داشتم كه خندم نگيره و كسي نفهمه اين بيچاره سوتي داده نتونستم جلوي خودم رو بگيرم و ليوان آب رو گذاشتم رو ميز و شروع كرد شونه هام تكون خوردن آخر طاقت نياوردم و با تمام وجود خنديدم بعد پرسيدم هاسميك از آب رازميك خوردي؟؟ بهو اين فهميد چه سوتي داده تا اومد جمع و جورش كنه كل ملت فهميده بودن و خودش و نامزد گرامي هم ديگه جلو خودشون رو نتونستن بگيرن و قاه قاه خنده به هوا بلند شد

    اينم از سوتي فاميل ما




    دم دختره گرم...سه ساعت مارو خندوند...

  10. #2120
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    اینم یه سوتی دیگه

    3 4 سال پیش اواخر تابستون بود. عروسی داداشم بود البته یه هفته قبلش بود. من عادت دارم شبهای تابستون موقع خواب 3 4 بار جامو عوض کنم. مثلا ساعت 3 پا میشم میرم تو هال میخوابم 5 پا میشم میرم تو آشپزخونه و کلا تا صبح چند باری جام عوض میشه. یه ملحفه نازک دستمه با یه بالش. در ضمن لباس هم نمیپوشم ( only شرت ) اون شب مهمونها راه افتاده بودن و نصفه شب میرسیدن منتها من خبر نداشتم. ساعت 2:30 پا شدم یه آبی خوردم رفتم وسط پذیرایی دراز کشیدم. تو خواب سنگین بودم که یهو زنگ در خورد منم خوابم سنگین بود از جام پا نشدم مادرم درو باز کرد یهو دیدم صدای سلام و احوالپرسی یه جمع بزرگی از زن و مرد و دختر و پسر داره میاد. تا اومدم بجنبم دیدم دیر شده ملحفه رو کشیدم روم و خودمو زدم به خواب. پذیرایی ما خیلی بزرگه جمع اینقدر شلوغ بود دورهادور پذیرایی پر شد آدم. همه فامیلها بودن از دختر عموها و دختر عمه ها بگیر تا پدر بزرگ و مادر بزرگ و ... حالا صحنه رو تصور کنید این همه آدم دورهادور نشستن و من وسط پذیرایی دراز کشیدم و ملجفه دور خودم جمع کردم و خودمو زدم به خواب. خدا خدا میکردم اینا زودتر برن بخوابن تا من یه خاکی تو سرم کنم. مادرم چایی آورد و گفت محمد پاشو... همه یه نیشخندی زدن. دوباره صدام کرد پاشو منم با صدای خواب آلود مثلا گفتم خوابم میاد... خنده یه مقداری شدیدتر شد. یهو مادرم قاطی کرد اومد ملحفه رو از روم کشید. چشمتون روز بد نبینه من به یه شرت ضایع که تازه پاره هم بود لخت لخت وسط پذیرایی... کل جمع زدن زیر خنده و من مثل فشنگ از جام پریدم و رفتم تو اتاقم. تا آخر عروسی سوژه خنده بودم اونهایی که بودن واسه اونهایی نبودن تعریف کردن و ...

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •