به روزهایی که دیگر آبی نمی سوزند
و لحظه هایی که نیامده خط می خورند
برای تو چه فرق می کند!
وقتی روزهای گریخته ات
در قاب هیچ تقویمی نمی گنجد!
و فردا
دیروزیست که کنج اتاق
خمیازه می کشد
واژه ها را رد می کنی
به جرمی که نیامده اند
و... کاغذ را مچاله در دستت
که ندیدی
برایت پنجره کشیده ام
شاید فردایت آفتابی باشد!