دمدمه این نای از دم های اوست
های و هوی روح از هی های اوست
محرم این هوش، جز بی هوش نیست
مر زبان را مشتری، جز گوش نیست
گر نبودی ناله نی را ثمر
نی جهان را پُر نکردی از شکر
دمدمه این نای از دم های اوست
های و هوی روح از هی های اوست
محرم این هوش، جز بی هوش نیست
مر زبان را مشتری، جز گوش نیست
گر نبودی ناله نی را ثمر
نی جهان را پُر نکردی از شکر
بسم رب شهدا!
ره ایزد خویش بگذاشتم . . . . . بسی ظلم برخود روا داشتم
همه وعده های خدا را به جهل . . . . . تمسخر نمودم چه آسان و سهل
(سوره الزمر - نیمی از آیه 56)
لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی
تا بشنوی نوای غزل های دلکشم
ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار
این کار تست من همه جور تو میکشم
شده در این دل من
جلوه ی رنگی پیدا
نفسم از اثر خاطره اش
حبس شده
من در آغوش کمانی
که مرا در نگهش
کرده طلسم
بازی پرتوی خورشید
و غم اشک سپهر
گذر هفت جدا
رنگ دل گمشده
را می بینم
بغض من در خوش جشن شب
سی گل عشق ،
کودکان
چون شده قربانی این
شهر کبود
کشته از موشک نابودگر
جغد ستم
تا به ابد
بشکسته
رنگ این تیرگی جور زمان
نیست در آغوش کمان
فقط این هفت جدا
رنگ شب نور سپید
بازی پرتوی خورشید
و غم اشک سپهر است
که در این دل خود
می بینم
بسم رب شهدا!
مرا ساز عامل بر آن راست کار . . . . . که آن را پسندی تو ای کردگار
هم از رحمت خود چو صالح عباد . . . . . مرا نیز ساز نیکو دراد
دوباره آن کودک همیشه غایب صدایت می کند
خیال می کنم
همیشه از آن طرف سی سالگی
کودکی خواب های ندیده را برایم تعریف می کند
تو زبان آشنای منی
تو صدای آشنای منی
که در جایی از گم شدن ها قدم می زنی
یادم می یاد روزایی که بهم قول دادی زیاد ولی زدی زیر قولت گفتی برو منم میامباشه درو ببند برو بیرون بزار تنها باشم توی تلاطم بغز ثانیه ها رها باشمدستات مال من بود ولی قلبت بود از من جدا چه شبهایی به خاطرت نشستم وای خدامی خواهی بری برو به درک پس از یادمم برو یادت می یاد وقتی گریه کردم گفتم نروحالا من میرم تو هم تنها باش با دل خودت ببین چیکار کردی بزار برو از یاد خودشتمام فکرم توی چشمای تو بود کاشکی الان دستهات تو دستهای من بودتمام مردم این شهر به من همواره میگن تو این سکوت ِسرد مرگ و بهمراه دارمهمیشه نفرین من به راهت ِ به دل سیاه تو نگاهت ِتا ابد فقط میگم خدا خدا کی ِ میشه از دل تو دلم جدا
ناگهان
ناگهان ديدم كه خود هم بر توعاشق گشته ام
من كه مي گفتم چه ميگويند اين عشاق تو
اين ضعيفاني كه دل بستند بر سيماي تو
وآن نگاهي را كه ميميرد به يك ايماي تو
اين سخن ميگفتم وازدل تبسم ميزدم
خنده بر نازك دلان جمع مردم ميزدم
تا شرار يك نگاهت شعله زد بر جان من
بعد از آن از گفته هايم مست وغافل گشته ام
در دل ناباوري ديدم كه عاشق گشته ام
MP3 BY SIAVASH GHOMEISHI
می توان هر لحظه هر جا عاشق و دلداده بودنکد:برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
پُر غرور چون آبشاران بودن اما ساده بودن
می شود اندوه شب را از نگاه صبح فهمید
یا به وقت ریزش اشک شادی بگذشته را دید
می توان در گریه ابر با خیال غنچه خوش بود
زایش آینده را در هر خزانی دید و آسود
*-*
ســــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــلام0
ابتدا باسلام به همگی دوستان عزیز و دوستداران ادب فارسی باید بگم که بینهایت خوشحالم که این تاپیک بی نظیر رو پیدا کردم و از این بابت خیلی خوشحالم.
ای نام تو بهترین سر اغاز بی نام تو نامه کی کنم باز
اما ادام مشاعره:
در این دنیای بی حاصل چرا مغرور میگردی
سلیمان گر شوی اخر نصیب مور میگردی
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)