تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2115 از 2734 اولاول ... 111516152015206521052111211221132114211521162117211821192125216522152615 ... آخرآخر
نمايش نتايج 21,141 به 21,150 از 27334

نام تاپيک: مشاعره

  1. #21141
    پروفشنال Mahdi_Shadi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    پست ها
    621

    پيش فرض

    من به يك خانه مي‌انديشم
    با نفس‌هاي پيچك‌هايش، رخوتناك
    با چراغان روشن
    همچون ني‌ني چشم
    با شبانش متفكّر، تنبل، بي تشويش
    و به نوزادي با لبخندي نامحدود
    مثل يك دايره‌ي پي در پي بر آب
    و تني پرخون‌ چون خوشه‌اي از انگور

  2. #21142
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    روز روشن به خود از عشق تو کردم چو شب تار
    به امیدی که تو هم شمع شب تار من آئی

    گفتمش نیشکر شعر از آن پرورم از اشک
    که تو ای طوطی خوش لهجه شکر خوار من آئی

  3. #21143
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    یک قناری غزل می سرودم
    من اگر باغبان تو بودم

    تا خدا پر زدن را به عشقت
    چون پرستو بغل می گشودم

    می زدم نوح دل را به دریا
    جز تو را از دلم می زدودم

  4. #21144
    آخر فروم باز ghazal_ak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    1,260

    پيش فرض

    من روح سرگردان این دنیای بیروحم
    خواب پریشانی که "نفرین" است ؛تعبیرم
    من شوره زارم ،یک بیابان نفرتم ، یاسم
    خاک کویرم، تشنه ام ... اما نمک گیرم

  5. #21145
    آخر فروم باز mohammad99's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    برگشتم اینچا
    پست ها
    2,977

    پيش فرض

    *-*
    مرا اینگونه باور کن...
    کمی تنها! کمی بی کس! کمی از یادها رفته
    خدا هم ترک ما کرده! خدا دیگر کجا رفته؟!
    نمی دانم مرا آیا گناهی هست؟!
    که شاید هم به جرم آن. غریبی و جدایی هست؟!
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

  6. #21146
    داره خودمونی میشه sarv_'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2005
    پست ها
    72

    پيش فرض

    تو به من خنديدي و نمدانستي
    من به چه دلهره از باغچه همسايه
    سيب را دزديدم
    باغبان از پي من تند دويد
    سيب را دست تو ديد
    غضب الوده به من كرد نگاه
    سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
    و هنوز
    سالهاست كه در گوش من آرام آرام
    رفتن گام تو تكرار كنان
    ميدهد آزارم
    كه چرا
    خانه كوچك ما سيب نداشت

  7. #21147
    آخر فروم باز diana_1989's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    پست ها
    1,078

    پيش فرض

    اونی که می خواستم من و زد کنار و
    خزونشو یه جوری کرد بهار و
    قایم شدش تو یه عالم غبار و
    تقدیر ما مثل موهاش سیا شد
    اونی که می خواستم آخرش گم شد و
    بازیچه ی چشمای مردم شد و
    وارد عشق صد و چندم شد و
    توی خیال کس دیگه جا شد
    اونی که می خواستم ، ولی انگار مده
    مال همه یه جورایی گم شده
    کاش از میون غبارا بیاد و
    بهم بگه هر چی می گی بیخوده

  8. #21148
    آخر فروم باز mohammad99's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    برگشتم اینچا
    پست ها
    2,977

    پيش فرض

    خانه ام آتش گرفتست
    آتشي جانسوز
    هر طرف مي سوزد اين آتش
    پرده ها و فرش ها را

    تارشان با پود
    من به هر سو مي دوم گريان
    در لهيب آتش پر دود
    وز ميان خنده هايم تلخ
    و خروش گريه ام ناشاد
    از درون خسته سوزان
    مي کنم فرياد ، اي فرياد
    خانه ام آتش گرفتست
    آتشي بي رحم
    همچنان مي سوزد اين آتش
    نقش هايي را که من
    بستم به خون دل
    بر سر و چشم درو ديوار
    در شب رسواي بي ساحل
    واي بر من
    واي بر من
    سوزد و سوزد غنچه هايي را که پروردم
    بدشواري در دهان گود گلدان ها
    روز هاي سخت بيماري
    از فراز بامهاشان شاد
    دشمنانم موزيانه خنده هاي فتحشان بر لب
    بر من آتش بجان ناظر
    در پناه اين مشبک شب
    من بهر سو مي دوم گريان
    از اين بيداد مي کنم فرياد ، اي فرياد
    واي بر من همچنان مي سوزد اين آتش
    آنچه دارم يادگار و دفتر و ديوان
    وانچه دارد منظر و ايوان
    من بدستان پر از تاول
    اين طرف را مي کنم خاموش
    وز لهيب آن روم از هوش
    زان دگر سو شعله برخيزد ، بگردش دود
    تا سحرگاهان که ميداند
    که بود من شود نابود
    خفته اند اين مهربان همسايگانم شاد در بستر
    صبح از من مانده بر جا : « مشت خاکستر »
    واي آيا هيچ سر بر مي کنند از خواب
    مهربان همسايگانم ازپي امداد
    سوزدم اين آتش بيداد گر بنياد
    مي کنم فرياد ، اي فريــــــــــــــاد ، فريــــــــــــــــــــاد

  9. #21149
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    دل و جانی که دربردم من از ترکان قفقازی
    به شوخی می‌برند از من سیه چشمان شیرازی
    من آن پیرم که شیران را به بازی برنمیگیرم
    تو آهووش چنان شوخی که با من میکنی بازی


  10. #21150
    آخر فروم باز diana_1989's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    پست ها
    1,078

    پيش فرض

    گل سرخ قصمون با شبنم رو گونه هاش

    دوباره دل داده بود به دست عاشقونه هاش

    خونه اون حالا تو یه گلدون سفالی بود

    جای یارش چه قدر تو این غریبی خالی بود

    یادش افتاد که یه روز یه باغبون دو بوته داشت

    یه بهار اون دو تارو کنار هم تو باغچه کاشت

    با نوازشای خورشید طلا قد کشیدن

    قصشون شروع شد و همش به هم می خندیدن

    شبنمای اشکشون از سر شوق و ساده بود

    عکس دیوونگیشون تو قلب هم افتاده بود

    روزای غنچگیشون چه قدر قشنگ و خوش گذشت

    حیف لحظه هایی که چکید و مرد و بر نگشت

    گلای قصه ما اهالی شهر بهار

    نبودن آشنا با بازی تلخ روزگار

    فک می کردن همیشه مال همن تا دم مرگ

    بمیرن با هم میمیرن از غم باد و تگرگ

    یه روز اما یه غریبه اومد و آروم و ترد

    یکی از عاشقای قصه ما رو چید و برد

    اون یکی قصه این رفتنو باور نمی کرد

    تا که بعدش چیده شد با دستای سرد یه مرد

    گلای قصه ما عاشقای رنگ حریر

    هر کدوم یه جای دنیا بودن و هردو اسیر

    هیچ کی از عاقبت اون یکی با خبر نبود

    چی میشد اگه تو دنیا قصه سفر نبود

    قصه گلای ما حکایت عاشقیاس

    مال یاسا پونه ها اطلسیا رازقیاس

    که فقط تو کار دنیا دل سپردن بلدن

    بدون این که بدونن خیلیا خیلی بدن

    یکیشون حالا تو گلدون سفال خیلی عزیز

    اون یکی برده شده واسه عیادت مریض

    چه قدر به فکر هم اما چه قدر در به درن

    اونا دیگه تا ابد از حال هم بی خبرن

    روزگار تو دنیای ما قربونی زیاد داره

    این بلاهارو سر خیلی کسا در میاره

    بازیاش همیشه یک عالمه بازنده داره

    توی هر محکمه کلی برگ و پرونده داره

    این یه قانون شده که چه تو زمستون چه بهار

    نمیشه زخمی نشد از بازیای روزگار

    اگه دست روزگار گلای مارو نمیچید

    حالا قصه با وصالشون به اخر میرسید

    ولی روزگار ما همیشه عادتش اینه

    خوبارو کنار هم میاره بعدم می چینه

    کاش دلایی که هنوزم میطپن واسه بهار

    در امون بمونن از بازی تلخ روزگار

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •