ای که در کوی خرابات مقامی داری
جم وقت خودی اردست به جامی داری
ای که در کوی خرابات مقامی داری
جم وقت خودی اردست به جامی داری
یکی بود
یکی نبود
و آن که به ضرس قاطع بود
گفت : اتفاق شود
و اتفاق من بودم
و بعد تر تو
و یا نمی دانم چه فرق می کند
برعکس
یکی نبود
و آن یکی که بود
گفت : مهر شود
و مهر شد
سقف و سایه و بستر
اجاق و مطبخ و لبخند
یکی نبود
و آن یکی که بود گفت شک بشود
و بعد شک از بعیدترین دریچه آفتابی شد
یکی نبود
و آنیکی
گویی که هیچ نبوده باشد
احتمالا گفت کینه شود
و دود شد
اجاق و مطبخ و لبخند
و بعد تر زمین
که دهکده است
بودم بیمه نامه ی سوء تفاهم و سرقت و سلاخ
سپس
یکی که بود و نبودش
گفت : باران شود
و به این قلم قسم که باران شد
و ما هنوز خیس گریه نبودیم
که گفت : بازی تمام شود
و شاید هنوز نگفته بود
که رنگین کمان پلی
از دو سوی دهکده رویید
...
بسم رب شهدا!
در کوی نیکنامی، ما را گذر ندادند . . . . . . گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را
(ا بیا)
Last edited by Reza goli; 18-02-2008 at 17:00.
آنکه به پرسش آمد و فاتحه خواند و می رود ......... گو نفسی که روح را می کنم از پیش روان
نوشت مرد که منظور آفرینش بود
و زن که وصله ی ناجور آفرینش بود
گره گشود همیشه، ز روح درهم مرد
اگر چه خود گره کور آفرینش بود
«خدا به میل خودش» خلق کرد و جانش داد
و او عروسک مجبور آفرینش بود
شبی که هرم نفس های مرد، در من ریخت
خدا نوشت که او گور آفرینش بود
دور شو ای زاهد و افسانه مگوی ......... من نه آنم که دگر گوش به تذویر کنم .
بسم رب شهدا!
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت، دانستم . . . . . . . که عشق از پرده عصمت، برون آرد زلیخا را
(ا بیا)
Last edited by Reza goli; 18-02-2008 at 17:02.
آخر الامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
بسم رب شهدا!
یکی روز پیش آید اندر قضا . . . . . . که خندیدیم ما هم به کار شما
(ا بیا . همه اش شد ا؟)
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)