والا ما که آموزشی عجب شیر بودیم از روز اول تا روز آخرش برامون هر روز وشبش اندازه یک سال گذشت. هیچ وقت دوران سخت و مزخرف آموزشی رو یادم نمیره. هی با موقع و بی موقع به خط می شدیم. به خاطر خندیدن یه نفر باید 20 دقیقه بشین و پاشو می رفتیم.
چند باری هم میله پرچم رفت تو.... ببخشید یعنی چند بار هم دور میل پرچم مثل سگ می دواندمون.
هفته ای یه بار اون هم به زور حموم می رفتیم .توی هوای -20 درجه نگهبانی می دادیم و مدام از همه کادری ها و درجه دارهای وظیفه دری وری و حرف های نامربوط می شنیدیم.
برای یه تیکه غذای به درد نخور سه نوبت در روز باید 1 ساعت توی سرما و گرما به خط می شدیم و گاهی هم به خاطر کم اومدن غذا سر گشنه بر سر بالین میذاشتیم (تیکه آخرش هنری شد ! )
هیچ نظم و قاعده ای هم توی آموزش ما ندیدیم. هر کجا که افسرها وقت کم میاوردن از وقت آموزش و استراحت ما میزدن. مثل یه اسیر بودیم توی چنگال چند تا عقده ای که نمی ذاشتن بدون اجازشون حتی اب بخوریم.
مسافت های کیلومتری رو روزانه برای هر کاری باید پیاده طی می کردیم.
هی جارو بدن دستت اینجا بشور اونجا رو بساب.
دقیقا عین یه حیوون باهامون رفتار می کردن.
ما رفته بودیم اونجا بشین رزمنده و جنگجو که زمان جنگ بتونیم از جونمون دفاع کنیم نمی دونم از صبح تا شب توی تمام دو ماه فقط به ما نظام جمع و رژه یاد می دادن. من نمی دونم زمان جنگ این رژه به چه درد سرباز می خوره؟
خلاصه اینکه اصلا به من خوش نگذشت والان هم دارم سعی می کنم خاطرات اون دوران مزخرف رو از ذهنم پاک کنم. من نمی دونم بعضی ها چه خاطره خوشی از این دوران دارن .مگر اینکه توی هتل های سپاه آموزشی رفته باشن یا توی 01 ارتش. جالبه که بعضی ها هم می گن که یگان خیلی سخت تر از آموزشیه. به قرآن قسم حاضرم یه سال توی یگان خدمت کنم ولی یه روز توی آموزشی نباشم.