کفش های من
خسته شده اند
از ایستادن من
چندین هزار
روز و شب
ایستادن
کفش هایم خسته شده اند
از ماندن من در این شهر
چندین هزار
روز و شب
ایستاده ام
پاهایم خسته شده اند
باید بروم
وقت رفتن فرا رسیده
باید بروم ...
.
.
.
کفش های من
خسته شده اند
از ایستادن من
چندین هزار
روز و شب
ایستادن
کفش هایم خسته شده اند
از ماندن من در این شهر
چندین هزار
روز و شب
ایستاده ام
پاهایم خسته شده اند
باید بروم
وقت رفتن فرا رسیده
باید بروم ...
.
.
.
باد آورده را باد می برد
امــــا...
تو که با پــای خودت آمده بودی...
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
از هر کرانه تیر دعا کردهام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست
سرها بر آستانه او خاک در شود
حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست
دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود
خطاب من به کسی است که همیشه پشت پا زدن من گناهکار رو به الطافش میبینه ولی باز هم منو با آغوش باز قبول میکنه
Last edited by M O B I N; 30-04-2011 at 18:40.
ندانستی
وقتی "بغض" درونم نطفه بست٬
تو هم نباشی
تنها بزرگش می کنم...
دنیای من پر از دسـتـهایی ســت که خسـته نمیـشـوند از نـگه داشـتـن نـقـاب ها ....
بگو که از کدوم طرف
میشه به آرامش رسید ...
وقتی تو چشم هر کسی
برق فریبُ میشه دید ...
راه ضیافتُ به من
دستای کی نشون میده؟
وقتی که حتی گل سرخ
این روزا بوی خون میده ...
وقتی زندگی
با چاقو قسمت میشه ...
وقتی رفاقتا
خیانـــت میشه ...
محکمه تُ
تو خیابون برپا کن ...
وقتی که عشق
همرنگ نفرت میشه ...
.
.
از عشق من به هر سو ، در شهر گفتگوئيست
من عاشق تو هستم، اين گفتگو ندارد . . .
چنان یاد از تو دارم
که گویی در دنیایت رهایم
چنان مجذوب آغوش تو بودم
که انگار از روز اول عشق
در آغوش تو خوابم
چگونه جان به اسم من تو دادی
که خود را جدا از تو نبینم
چگونه این عشق را پایداری ست
که من طاقت دوریت هیچ ندارم
دوباره یک نیشخند -صدای شکستن قلبم
که وا می شود - ببین - زخم کهنه ی قلبم
چراغ روشن -آب و جارو- بوی خاک می پیچد
گذار تو گرچه نمی افتد - به کوچه ی قلبم ...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)