تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 21 از 27 اولاول ... 11171819202122232425 ... آخرآخر
نمايش نتايج 201 به 210 از 268

نام تاپيک: خواندنی هایی در مورد خوانندگان ايران

  1. #201
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض



    پای صحبت‌های استاد گلپا در یك بعد از ظهر گرم: چقدر تماشایی بود آن صدا


    آرش نصیری، مجید رئوفی: بهتر است ما فقط گزارشگر باشیم نه گفت ‌و گو كننده. یك بعد از ظهر اواخر خردادماه در حیاط زیبای پشت خانه گلپا نشسته‌ایم. می‌دانیم كه حتما دوستان دیگری هم آنجا هستند. آقای گلپایگانی یك مرد خوش‌ مشرب و به قول تهرانی‌ها در خانه باز است. هر وقت كه بروی علاقه‌مندان، دوستان یا شاگردانش آنجا هستند به دیداری، ابراز ارادتی، اجازتی، كسب معرفتی و صد البته درسی. در این عصر نزدیك به تابستان هم فضا این‌ گونه است. چند نفر از دوستان و علاقه‌مندان هستند كه بعدا كم‌كم اسمشان را می‌فهمم. آقای خفیئی، آقای امین، آقایی به اسم اگر اشتباه نكنم تازه و یك آقای خوش‌قد و بالای نزدیك به میانسال به نام آقای دستمالچی. یك پسر جوان هم هست كه الان اسمش خاطرمان نیست. می‌گوید شاگرد آقای گلپایگانی است. آها، علیرضا. اینها را می‌گویم كه فضا دستتان باشد.

    دوستانی كه گفتم به‌ علاوه آقای گلپایگانی و ما كه به اتفاق عكاس سه نفر هستیم در یك میز كه البته صندلی‌هایش لحظه به لحظه زیاد شده است نشسته‌ایم و داریم صحبت می‌كنیم. آقای گلپایگانی بسیار خوش‌ سخن است و با هیجان و جذاب صحبت می‌كند.

    اینجا هم صحبت درس است. قضیه از باغ‌های شمال تهران شروع می‌شود و اینكه دور هم می‌نشستند و آوازی و سازی و بعد صحبت نورعلی‌خان برومند می‌شود و استادان و خوانندگان آن دوران. خوبی‌اش این است كه استاد با همه این بزرگان حشر و نشر داشته و می‌تواند نقد واقعی داشته باشد.

    مثلا بر خلاف همه آنها كه دیده‌ام و شنیده‌ام درباره نورعلی‌خان برومند خیلی واقعی صحبت می‌كند نه به مثابه یك پدیده دست‌ نیافتنی. صحبت دیگران هم می‌شود. طبیعی است كه هر كس سوالی دارد از كاراكتری و تاریخچه‌ای و مساله‌ای و البته همه درباره موسیقی. اینها كه در حوصله اینكه می‌‌خواهیم به عنوان گزارش گفت‌وگو بنویسیم نیست.

    به هر حال صحبت از پرویز است و فرهنگ و نورعلی‌خان باغ‌های زیبای آن موقع شمال تهران. پرویز، پرویز یاحقی است و فرهنگ، فرهنگ شریف. نورعلی‌خان هم كه همان نورعلی‌خان برومند است. آقای گلپایگانی دارند خاطرات گذشته را مرور می‌كنند و ما سراپاگوش هستیم.

    از بین این خاطرات شیرین نكات جالب زیادی هم شنیده می‌شود: همایون‌پور، خواننده خوبی بود اما آوازخوان نبود. او در ردیف داریوش رفیعی بود اما آواز خوان نبود. آواز خوان فاخته‌ای بود، ادیب خوانساری بود، طاهرزاده بود، حتی دردشتی بود ولی...

    صحبت خواننده‌‌های دیگری هم می‌شود كه مطرح شده بودند و حالا اسمی از آنها نیست. صحبت از آواز است و بلبل در باغ زیبای استاد می‌‌خواند و ما هم نشسته‌ایم كنار استخر خالی و گوش می‌كنیم. استخر خالی هم البته باعث تداعی خاطره‌ای دیگر می‌شود وقتی آقای گلپایگانی هنگام ورزش می‌افتد در قسمت عمیق آن. استخر هم مثل الان خالی بود و می‌شود مصدوم و بعد یكی از مسوولان برایش عصایی می‌آورد و حالا صحبت آن عصاست. تازه از صحبت نواب صفار و پرویز یاحقی دور شده‌‌ایم و اینكه نواب صفا، یاحقی را برده بود به رادیو و مدتی شده بود استاندار اصفهان و مدیركل بود و این صحبت‌ها كه رسیده بودیم به عصا و منصور مهدیزاده و حشمت مهاجرانی و فرامرز ظلی. می‌بینید كه دایره فعالیت استاد گلپایگانی محیط گسترده‌ای را در برمی‌گیرد.

    با ورزشكاران حشر و نشر فراوان دارد و هم‌اكنون در هفتاد و چند سالگی ماشاءالله سرحال و قبراق هر روز می‌رود ورزش. صبح یك ربع به شش دیگر بیرون از خانه است و كوهی و آوازی و رفاقت‌های سالمی و اینگونه است كه هنوز می‌تواند تعجب كند از آنكه موی سپید را در آینه دیده است.

    حالا هم كه صحبت از این است كه از ارتفاع چهار متری استخر افتاده بود درون استخر و اگر نبود ورزشكار بود نشان، داغان می‌شد. عصا را هنوز دارد. ما داریم فقط گزارش می‌كنیم. عكاس دارد كار خودش را می‌كند. عصای منبت‌كاری كار اصفهان زیاد به درد یك آدم ورزشكاری كه هر روز صبح مقید است كه باران و برف هم كه باشد به كوه بزند، نمی‌خورد.

    حتی اگر هفتاد و چند سال داشته باشد. حالا كه دارد از بلبلی می‌گوید كه در حیاط خانه‌اش ساكن شده است: صدایش را ضبط كرده‌ام. تازه 10 روز است كه آمده‌ام. در روزهای گذشته ساعت‌های پنج و ‌نیم، شش می‌خواند. واقعا صدایش آدم را تكان می‌دهد. اینقدر صدایش زیباست كه حد ندارد.

    من هم پنجره را باز كرده بودم مات مانده بودم از این همه زیبایی‌هایی كه خداوند آفریده است. واقعا زیبا می‌خواند. صحبت از بلبل هزاردستان می‌شود. یك نفر از میان جمع می‌گوید: آقا می‌خواهد روی دست شما بلند شود. آقای گلپایگانی اما این حرف را انگار نشنیده است. صحبت این می‌شود كه آن بلبل هزار دستان طوری می‌‌خواند، كه شبیه به هیچ بلبل دیگری نیست.

    او اینجا را نقطه آغاز صحبت‌ها قرار می‌دهد: این بلبل خلاق است. این همان چیزی است كه ما همیشه می‌گوییم. ما می‌گوییم كه اگر سه‌ گاه می‌خوانید، اگر دومین سه‌گاه را می‌‌خواهید بخوانید مثل اولی، چرا می‌خوانید. اولی كه هست. مگر خشت‌زنی است؟ خشت‌زن‌های قدیم یادتان هست؟ یك قالب داشتند و داخل آن گل می‌ریختند و خشت می‌زدند و شما یك دفعه می‌دیدید هزار خشت را كه شبیه به هم بودند. خواندن‌های اخیر هم همه همین‌جور شده است.

    یعنی همه شده است دو دو تا چهار تا. ما اسم همه اینها را گذاشته‌ایم دو دو تا چهار تا. راست پنجگاه اینجوری است، ابوالچپ اینجوری است، گوشه اینجوری است. قالب بزن، بده دست فلانی بخواند. شعر نامفهوم و جویده، تلفیق شعر و موسیقی صفر، پس خلاقیت كجاست؟ چرا پرویز یاحقی این همه شور زد ولی یك شور شبیه شور دیگر نبود؟

    داریم كسان دیگر را كه این كار را می‌كنند ولی همه‌اش شبیه به هم است. من استادان زیادی داشتم. یك استاد داشتم خدا بیامرزدش. مهم‌تر از همه و كسی كه بیشتر از همه با او كار كردم نورعلی‌خان برومند بود. عكسش را هم گذاشته‌ام آن بالا. نورعلی‌خان خودش سنتور می‌زد.

    شاگرد حبیب سماعی بود، تار می‌زد، ضرب می‌زد ولی هیچ‌كدام را خوب نمی‌زد. ولی وقتی می‌گفت حزین اینجوری است، حزینی می‌زد كه كسی نمی‌زد. یا طرز اینجوری است یا گوشه‌‌های دیگر. ولی وقتی می‌گفت شهناز شور را باید اینجوری بخوانی اگر یك ذره عوض می‌كردی قبول نمی‌كرد. باید همانطوری كه می‌گفت بخوانی (می‌خواند): دادای دادای دادادای دای دا دای دادای دادا دای‌دای دا‌دای دا دای دا دا دادای‌دای.

    اگر می‌گفتی دای‌دی می‌گفت نه نشد. دای‌ دای می‌خوای من 50 دفعه این را برایت بخوانم همه‌اش یك جور. برای اینكه من با او كار كردم (دوباره همین را از اول می‌‌خواند.) یك استادی بود به نام اسماعیل‌خان قهرمانی، اگر من این خاطرات را بنویسم خیلی بامزه است، این آقای قهرمان می‌آمد ردیف‌ها را می‌زد، نورعلی‌خان كه نمی‌دید.

    آن موقع ضبط‌ صوت خیلی كم بود. نورعلی‌خان یك ضبط‌ صوت داشت به نام ریور. با خودش از آلمان آورده بود. تحصیلاتش را در آنجا انجام داده بود و همانجا نابینا شده بود. در برلین، من باید می‌نشستم تمرین می‌كردم و این را حفظ می‌كردم و می‌آمدم برای نورعلی‌خان می‌خواندم. یك بار نه، 10 بار. نورعلی‌خان یك سه‌تار داشت به نام روشنك. می‌زد و ضبط می‌كردیم و بعد خودش روی آن كار می‌كرد.

    نعل به نعل همان قالب خشت‌زنی بود. هیچ تغییری نمی‌كرد. شما باید همان دای‌دا را می‌گفتی. این هم باید همان دای‌دا را می‌گفت. خودش هم همین را می‌گفت. همین را می‌داد به شاگردها. نور علی‌خان هم كه شاگرد زیادی نداشت. من بودم كه هم شاگردش بودم و هم راهنمایش. چون چشم‌هایش نمی‌دید، پشت ماشین من باید می‌نشستم.

    تازه از دانشكده افسری آمده بودم بیرون. هم رانندگی‌اش را می‌كردم و هم اینها را حفظ می‌كردم و برایشان می‌گفتم. خودش همیشه می‌گفت من شاگرد تو هستم نه تو شاگرد من. می‌گفت تو حفظ می‌كنی و به من می‌‌گویی. می‌گفتم من از اسماعیل‌خان قهرمانی می‌گیرم. ولی به هر حال اینها مردان بزرگی بودند.

    می‌گویم: در مقام كسی كه دارد قالب‌های موسیقی سنتی ایران را آموزش می‌دهد به هر حال كارشان خوب بود و قطعا باعث می‌شد كسانی تربیت شوند كه پی محكمی دارند... می‌گویند: ایشان فقط باید درس می‌داد و شاگردها را آزاد می‌گذاشت تا خودشان با توجه به خلاقیت خودشان راه خودشان را پیدا كنند ولی نمی‌كرد این كار را. من هشت‌سال و نیم شب و روز با ایشان بودم.

    ایشان به چیزی كه درس می‌داد خیلی متعصب بود و می‌گفت شما هم باید فقط همین را اجرا كنید. فقط همین كه من می‌گویم را بخوانید. یك ذره خلاقیت را قبول نداشت. من می‌گویم كه درست است كه اینها فونداسیون است و باید حفظ شود اما وقتی ساختمان بالا می‌رود نمای آن شیشه‌ها، پنجره‌ها، گچبری‌ها و اینها به سلیقه افراد است. ایشان دخالت می‌كرد.

    حتی دوستانش هم این را می‌دانستند. دكتر صفوت یكی از دوستان نزدیكش بود. می‌گفت نورعلی‌خان اشتباه می‌كند تو بهش بگو. من می‌گم امكان ندارد بگویم. استاد من است. من به او نمی‌گویم اما خودم راه دیگر را انتخاب می‌كنم.

    من یك بار به شما گفتم. هنرمند باید انشای خوب بنویسد و سعی كند وقتی دیكته می‌نویسد كم‌ غلط بنویسد. دیكته به هر حال قواعد خود را دارد اما اگر قرار باشد هر كدام از ما انشایی راجع به این گل‌ محمدی بنویسیم هر كدام به سبك خودمان می‌نویسیم.

    آنچه در مغز شما هست در مغز من نیست. من یك نوع نگاه می‌كنم و شما طور دیگر، اما وقتی می‌گویند ثبات همه باید ثبات را یك‌جور بنویسیم. باید با ث سه ‌نقطه بنویسیم. با سین غلط است. با صاد هم غلط است. حتی معنی‌های آن هم عوض می‌شود. خلاقیت باید در وجود آدم باشد.

    می‌خواهم بگویم كه شمایی كه آنقدر خوب توانستید هم در آواز و هم در تصنیف كاراكتر خود را داشته باشید و محكم و استوار باشید به خاطر آن فونداسیون محكمی بود كه نورعلی‌خان بنا كرده بود. نه اینكه این را قبول نداشته باشد، می‌گوید: من یك‌سره توسط پیرنیا دعوت شدم به گل‌های جاویدان. پیرنیا هم هر كسی را دعوت نمی‌كرد. در رادیو آقای مشیرهمایون، شهردار- سرپرست موسیقی ایران بود.

    مرا هم خوب می‌شناخت و می‌دانست كه شاگرد نورعلی خان هستم و كار كرده‌ام. البته من ضمن اینكه شاگرد نورعلی‌خان بودم هفته‌ای دو روز می‌رفتم پیش ادیب خوانساری كار می‌كردم و در روز هم با خود نورعلی‌خان می‌رفتیم خانه حاج آقا محمد ایرانی، دم آبسردار. آنجا كار می‌كردیم.

    آقا سید حسین طاهرزاده اكثر شب‌ها می‌آمد خانه نورعلی‌خان با مشحون. من از طاهرزاده خیلی زیاد استفاده كردم. به هر صورت. آقای مشیر همایون شهردار من را در رادیو دید گفت گلپا آمده‌ای اینجا چه كار كنی؟ او می‌دانست كه نورعلی‌خان مخالف خواندن من در رادیو است.

    گفتم: آقای پیرنیا دعوتم كرده است برای برنامه گل‌ها. گفت: می‌خواهی اینجا آواز بخوانی؟ می‌دانید كه من 17 سال فقط آواز می‌خواندم و اصلا با آواز مطرح شدم. اگر با ترانه بود كه خیلی ساده می‌شد. خلاصه اینكه گفت می‌خواهی آواز بخوانی؟ گفتم: بله، من را دعوت كرده‌اند كه در گل‌ها آواز بخوانم. گفت: برو پشت مرده بخوان. كسی به آوازت گوش نمی‌دهد كه! آن موقع ویگن بود، روان‌بخش بود، منوچهر بود و اینها. از آن طرف قاسم جبلی بود و منوچهر شفیعی و اینها بودند و آوازهای عربی و این حرف‌ها. از آن طرف بنان، فاخته‌ای، ادیب‌خوانساری، كم‌كم‌شان دردشتی بود.

    من یك بچه بیست‌ساله، هجده‌ساله آمده بودم آواز بخوانم بین اینها. من اگر می‌خواستم به حرف نورعلی‌خان بخوانم: دادای دادای كه اینها بهتر از من می‌خواندند كه. من گفتم كه باید كاری كنم كه كسی نكرده است. آمدم مثنوی شور را خواندم. همان آواز: مست مستم ساقیا دستم بگیر این مثنوی شور مثل توپ صدا كرد.

    همه آمدند ببینند این كیست. این همان مثنوی شور بود منتها یك شكل نو داشت كه من درست كرده بودم. بگذار بروم كت‌ام را بپوشم. (عكاس می‌‌خواهد عكس‌های رسمی‌تر بگیرد.) آقای گلپایگانی می‌رود یك كت راه‌راه خوشگل بپوشد روی تی‌شرت جوانانه شیك‌اش.

    بر می‌گردد: هیچ مشكلی نداشتم. همه هم مرا دوست داشتند. از بالا تا پایین. هیچ‌كس با من بد نبود. عده‌ای بودند كه فكر می‌كردند اگر من بیایم آنها باید جل و پلاسشان را جمع كنند و بروند. من علاوه بر اینكه خلاقیت داشتم كارهای دیگری را هم به دیگران یاد داده بودم و آن اینكه بلد بودم كار هم بكنم تا محتاج كسی نباشم.

    این را از هنرمندان كشورهای دیگر یاد گرفته بودم. از زكی‌مورن، ام‌كلثوم، فرانك سیناترا، دین‌مارتین و دیگران. به همه نشان داده بودم كه می‌شود از راه هنر و حاشیه‌های آن كار هم كرد. همین الان شما خوانندگان كشورهای دیگر را ببیند مثل خولیو، شارل آزناوو و خیلی‌های دیگر. می‌دانید بین چند هزار نفر یك نفر می‌شود شارل آزناوو؟ (یك نفر از میان ما كه دور میز نشسته‌ایم و داریم گوش می‌كنیم می‌گوید: چند میلیون نفر) این آدم كه از بین هزاران نفر شده فلانی حتما باید خوب زندگی كند.

    بعضی‌ها هستند كه می‌گویند ما باید لباس‌هایمان پاره‌پوره باشد و مثل گدایان باشیم. نمی‌گویند اخلاقا این‌طوری هستند. من می‌گویم یك هنرمند باید تاپ باشد. بهترین زندگی، بهترین اتومبیل، بهترین... اما این هنرمند از همه اینها استفاده كند تا بتواند به مردم خدمت كند، من الان شاگردهای زیادی دارم، اما یك 10 شاهی از آنها نمی‌گیرم.

    مجانی كار می‌كنم. چرا؟ چون احتیاج ندارم. هنرمند باید كارهای خوب ارائه بدهد. دغدغه مایحتاج زندگی‌اش را نداشته باشد

  2. #202
    اگه نباشه جاش خالی می مونه no name's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    دیروز بعد از ظهر
    پست ها
    213

    پيش فرض

    بابا چی بگم داغون کردی منو

  3. #203
    داره خودمونی میشه mosi7616's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    122

    پيش فرض

    خیلی ممنون از این همه زحمتی که کشیدین
    من از اول تا آخر این تایپیکو خوندم
    دست شما درد نکنه
    برای من که خودمم یه دست خیلی کوچیکی تو موسیقی دارم خیلی خوب بود
    خیلی چزیزا از گذشتگان این مرزو بو فهمیدم
    خیلی خیلی خیلی ممنون
    موفق باشین
    در پناه یار

  4. #204
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    اجرای ترانه آزاده با ارکستر بزرگ گلها در راديو تهران موجب شهرت هايده شد




    هايده در سن بيست و شش سالگی در سال ۱۳۴۷، فعاليت حرفه ای خود را با خواندن ترانه آزاده اثر استادش علی تجويدی که بر روی آخرين سروده رهی معيری ساخته شده بود آغاز کرد. اجرای اين اثر با ارکستر بزرگ گلها در راديو تهران موجب شهرت هايده شد. وی پس از اجرای چندين اثر ديگر از تجويدی، از نخستين سال های دهه ۱۳۵۰ به خواندن ترانه های پاپ علاقه مند شد که بيشتر از ساخته های جهانبخش پازوکی، محمد حيدری و انوشيروان روحانی بودند. ترانه هايی چون نوروز آمد، سوغاتی و گل سنگ از معروف ترين ترانه های هايده در آن دوران است. وی چندی پيش از پيروزی انقلاب راهی لندن شد و از ۱۳۶۱ در لس آنجلس به فعاليت ادامه داد. اجرای ترانه های نوستالژيکی که گويای حال ايرانيان از ايران گريخته و حتی ايرانيان مقيم داخل بود هايده را بيش از پيش محبوب ساخت.

    موسيقی اين ترانه ها اغلب از فريد زلاند، صادق نوجوکی، آندرانيک، محمد حيدری، انوشيروان روحانی و ترانه ها سروده ليلا کسری (هديه)، اردلان سرفراز، بيژن سمندر و ... بود. همچنين بايد از منوچهر چشم آذر نام برد که تنظيم های هنرمندانه او موجب جاودانگی ترانه هايی چون شانه هايت را برای گريه...، ساقی و يارب شد.

    از کنسرت های موفق هايده در خارج از ايران می توان به کنسرت ۱۹۸۲ با گروه سازهای ايرانی به سرپرستی منوچهر صادقی در دانشگاه يو.سی.ال.ای در کاليفرنيا، کنسرت های ۱۹۸۴ و ۱۹۸۶ در آلبرت هال به رهبری فرنوش بهزاد در لندن و کنسرت ۱۹۸۶ در موزيک هاله هامبورگ اشاره کرد.

    پروفسور اريک نخجوانی درباره صدای هايده در دانشنامه ايرانيکا Encyclopedia Iranica می نويسد: تلفيق قدرت حنجره و مهارت در تکنيک های آوازی، به صدای کنترآلتوی او جنس و طنينی نادر برای اجرای آواز داده بود. از آن گذشته، حس قوی او در زمان بندی موسيقايی، داشتن ريتم روان در اجرا و بيان شاعرانه و موثر موسيقايی، به او اين امکان را داد تا هر ترانه ای را که می خواند به شکلی تاثيرگذار اجرا کند.

    بيشتر ترانه های هايده به همت منوچهر بی بيان بنيانگذار و تهيه کننده برنامه های تلويزيون جام جم در لس آنجلس به صورت نماهنگ (موزيک - ويدئو) در آمد که بخشی از آنها در سال ۲۰۰۳ به صورت غير قانونی توسط يکی از کمپانی های ايرانی در لس آنجلس به صورت دی.وی.دی و طبعا با کيفيتی نه چندان مطلوب انتشار يافت.

    هايده در آخرين شب زندگی اش در باشگاه کازابلانکا در حومه سان فرانسيسکو همراه با پرويز رحمان پناه (تار)، عبدی يمينی (کيبورد)، سيامک پويان (تمبک) و ... برنامه ای بياد ماندنی اجرا کرد. اين برنامه سه ساعت و نيمه توسط خسرو مترجمی بنيانگذار شبکه آموزشی آی.تی.سی در کاليفرنيا فيلمبرداری شده ولی با گذشت شانزده سال، به دلايل نامعلوم هنوز انتشار نيافته است.

    هايده در آخرين ماه های عمر خود مشغول ضبط يک آلبوم از ترانه های شاد از آثار جهانبخش پازوکی و حسين واثقی بود و در حالی که قرار دادی نيز با سعيد ديهيمی نوازنده پيانو که سابقا ترانه بياد ماندنی نامه را برايش ساخته بود داشت راهی سانفرانسيسکو شد، سفری که ديگر بازگشتی نداشت.

  5. #205
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    الهه در يادها



    يکی دو ماه بعد از انقلاب در سال ۱۳۵۷ که خواندن زنان در راديو و تلويزيون و مجامع عمومی ممنوع شد، پريسا خواننده ترانه ها و آوازهای عرفانی در گفتگو با يکی از مجلات گفت خدايی که من دارم با خواندن زنان مخالف نيست. شايد اشتباه در اين جا بود که خدايی که او می شناخت حاکم نشده بود. کسانی حاکم شده بودند که با خواندن زنان در ملا عام مخالف بودند و هنوز هم هستند. پس از انقلاب مشروطه زنان علنا وارد صحنه هنر موسيقی شدند. در زمان رضا شاه که سازمان های دولتی به موسيقی مانند هنرهای ديگر توجه نشان دادند، يافتن استعدادهای خوانندگی و تربيت آنها باب شد. تاسيس راديو در ايران در سال ۱۳۱۹ شمسی که موسيقی بزرگترين و اصلی ترين خوراک آن بود، مايه گسترش و رونق موسيقی شد. آمدن تلويزيون در دهه ۴۰ رونق موسيقی و حضور زنان را چندين برابر کرد. شايد بتوان گفت که سال های ۱۳۱۹ تا ۱۳۵۷ سال های طلايی موسيقی ايرانی بوده است.

    اگر انقلاب مشروطه موسيقی ايرانی را از دربار به ميان مردم آورد، انقلاب اسلامی، اين روند را برگرداند و موسيقی را از فضاهای عمومی به فضاهای خصوصی کوچانيد، کار به جايی کشيد که تا سال ها حمل يک ساز از جرم های آشکار به حساب آمد.

    بازار سازهای ايرانی دست کم برای مدتی از دست رفت، نوازندگان منزوی و خانه نشين شدند، آهنگسازان ديگر سفارشی برای ساختن آهنگ دريافت نمی کردند، ترانه سازان ترانه ای نمی ساختند و خوانندگان ناگزير در جستجوی جايی برآمدند که بتوانند زنده بودن خود را بار ديگر اعلام کنند، آنها بدون خواندن زنده نبودند.

    سخت کوشی بسياری از هنرمندان و تلاش شخصی آنها برای حفظ موسيقی و تربيت خوانندگان و نوازندگان جوان، عليرغم ترشرويی رسمی مقامات، به داد هنر موسيقی رسيد. آنها توانستند نه تنها هنرمندان برجسته ای را بار آورند بلکه دامنه خلاقيت و نوآوری را در موسيقی ايرانی گسترش دهند و بسياری از هنرمندان برجسته کنونی موسيقی ايران حاصل اين پشتکارهستند.

    اما در فضای پس از انقلاب ديگر جايی برای خوانندگان زن نبود. بهترين خوانندگان ايرانی بويژه زنان خواننده، به استثنای معدود کسانی که هنوز در ايران می توانستند به نوعی فعاليت کنند، راهی خارج از کشور شدند.

    حتا خوانندگانی مانند سوسن که از درون مردم برخاسته بودند راهی جز اين نيافتند که خود را به گروه مخاطبانی برسانند که در خارج از کشور گرد آمده بودند. آنانی هم که سال ها طاقت آورده زندگی در وطن را برگزيده بودند، مانند گوگوش، سرانجام، ناگزير به مهاجرت شدند.

    امروزه تنها آن نوع از موسيقی هايی رسما تشويق می شود که صبغه مذهبی و انقلابی داشته باشد و فضا عملا بر موسيقی به عنوان يک هنر بسيار تنگ شده و بر خلاف بسياری از جاهای ديگر شايد نتوان از اقتصاد موسيقی ايرانی نام برد.

    از سوی ديگر بسياری از هنرمندان آن دوران هم يکی يکی از صحنه می روند: هايده، مهستی، ويگن، دلکش، آغاسی، سوسن و آخرين آنها، الهه.

    در اين گير و دار که او برای خواننده شدن به هر دری می زد، پدر از کارهای پنهانی او آگاه شد و تصميم گرفت که او را شوهر بدهد. همسر او مردی بود با نام خانوادگی يگانه و عضو حزب توده و قول هايی هم مبنی بر همکاری برای خوانندگی الهه به وی داد.

    اولين پخش رسمی صدای الهه با نام پريچهر در فيلم مردی که رنج می برد بود. آقای مجيد وفادار که حالا سن و سال الهه و صدای او را مناسب تر ديده بود، الهه را به کارگردان فيلم معرفی کرده و خواسته بود که به الهه در اين فيلم فضايی داده شود. او دو آهنگ در اين فيلم اجرا کرد که آهنگ خنده خنده او در آن زمان، گل کرد.

    بعد از اين اجرا بود که آقای وفادار او را به سازمان راديو معرفی کرد و در آزمايش صدايی که از الهه گرفته شد، به او گفتند که صدايش خوب است اما پختگی ندارد. الهه به هنرستان موسيقی ارک رفت و ۲ سال تحت نظر غلامحسين بنان، نت ها و دستگاه ها را ياد گرفت و بار ديگر که برای آزمايش به راديو رفت قبول شد. با ورودش به راديو نام خود را از پريچهر به الهه تغيير داد.

    الهه ۱۵ سال در برنامه گلها خواند و با بيرون آمدن استاد پيرنيا، به همراه جمع ديگری از اساتيد از آنجا خارج شد و رسما از راديو و تلويزيون استعفا داد. استعفای او تقريبا مقارن بود با انقلاب اسلامی. در آن زمان دو تا از فرزندانش در لندن در مدارس شبانه روزی تحصيل می کردند. او از يک سو به علت عدم شناخت فضای جديد کشور بعد از انقلاب و از سوی ديگر به دليل رسيدگی به اوضاع فرزندانش، راهی لندن شد تا يکی دو ماهی را در آنجا بگذراند.

    از آنجا که الهه قصد سفر موقتی به انگليس داشت، تمام وسايل و مدارک زندگی اش را در تهران گذاشت. اما چرخش اوضاع در داخل کشور و توصيه های نزديکانش که خانم الهه بازگشتش به ايران را مدتی به تاخير بيندازد سفر موقت او را به مهاجرتی طولانی تبديل کرد.

    او که متولد سال ۱۳۱۳ بود پس از گذراندن دوران دشوار ديگری در زندگی هنری اش به سرطان کبد دچار شد. سرانجام وقتی سرطان کبدش علاج ناپذير شد به ايران بازگشت. اما کسی از آمدن او با خبر نشد. شايد حتا مقامات مسئول هم متوجه ورود خواننده ای به نام الهه نشدند. چون او زمانی که می رفت هیأت ديگری داشت و زمانی که بر می گشت ديگر آنی نبود که بود. سرطان از پايش در انداخته بود. الهه روز ٢٤ مرداد ماه در بيمارستان پارسيان خاموش شد.

  6. #206
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    مارتیک خواننده ی ترانه ی حریر



    مارتیک، نام تازه ای در دنیای خوانندگان ایرانی می باشد، که با اجرای ترانه حریر خود را معرفی کرد و نشان داد تازه نفسی مستعد در راه است. مارتیک با اینکه سال ها در زمینه ی موسیقی فعالیت داشت، با شرکت در چند برنامه ی رادیو و تلوزیون و به خصوص ترانه حریر را که آهنگش را خود ساخته نامش سر زبان ها افتاد. مارتیک، آبان ماه سال ۱۳۲۱ در آبادان متولد شد و در سن ۱۶ سالگی عازم تهران شد و فعالیت خود را با خواندن ترانه های خارجی آغاز نمود. همه چیز از برنامه ی اول او با نواختن گیتار در گروه سل همراه گوگوش در کنسرتی در برج ایفل پاریس بود. مارتیک بعد ها ترانه ی چلچله را برای شماعی زاده، که خود نیز از آهنگ سازان مشهور آن زمان بود، ساخت تا شماعی زاده برای تشکر از زحمات او آهنگی دیگر را به مارتیک هدیه دهد. مارتیک به تشویق دوستانش که پیشنهاد خوانندگی را به او می دادند، به طرف خوانندگی کشیده شد.

    و با اولین ترانه ی خود با عنوان حریر که مورد استقبال مردم شد، خوانندگی را بیش از پیش جدی تر دنبال کرد. از ترانه های بعدی مارتیک می توان اشاره ای داشت به ترانه های، نه سفر نه شوق خونه، تو، شاعر (که بعد ها با گوگوش دو صدایی ضبط شد)، جاده سبز، کشتی زورقی که به اتفاق کامران خاشع اجرا شد و ترانه ی آدم و حوا که به عنوان دومین و آخرین ترانه ی دو صدایی او با گوگوش ساخته شد.

    مارتیک در سن ۲۴ سالگی با دختری با طابعیت انگلستان، ازدواج کرد و یک سال بعد صاحب فرزند شدند. مارتیک طی مصاحبه با روزنامه ای در آن دوران اینتور می گوید: مارتیک خیال دارد ترانه حریر را به زبان انگلیسی بخواند و فعالیت خود را در امریکا گسترش دهد. می گفت منظور من از خواندن کسب ثروت و نیست بلکه عاشق موزیک هستم و دوست ندارم چند صباحی بدرخشم و بعد فراموش شوم.

    مارتیک که در زمینه ی آهنگ سازی ترانه سرایی و خوانندگی دست دارد، معتقد است در اشتهار یک ترانه، خواننده، شاعر و آهنگساز به یک نسبت سهم دارند و بایستی این ها دست بدست هم بدهند تا ترانه ای گل کند.

    مارتیک در بین خوانندگان ایرانی صدای مهستی، هایده، گوگوش و عارف را می پسندد و عقیده دارد ویگن را نباید فراموش کرد که چه زحماتی برای موزیک این دیار کشیده و رامش را به خاطر اینکه مقلد نیست دوست دارم. مارتیک می گفت در تمام دنیا بیشتر خوانندگان خود آهنگ ساز هستند و با موزیک آشنایی کامل دارند، اگر می بینید منهم از آهنگ سازی به طرف خوانندگی کشیده شدم، به خاطر چشم و هم چشمی با دیگران نیست، بلکه عقیده دارم یک آهنگ ساز اگر صدای خوبی داشته باشد به مراتب بهتر از یک خواننده می تواند ترانه اش را اجرا کند.

    مارتیک حظور فعالی در خوانندگی بعد از انقلاب داشته که حاصل آن ارائه ی حدود ۱۱ آلبوم به بازار و ترانه های موفقی را اهدای موسیقی ایران کرده است.

  7. #207
    در آغاز فعالیت armin.kilid's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    كره زمين
    پست ها
    13

    پيش فرض

    بابا بيكار قربون مملكتمون برم كه شماه هارو بيكار گذاشته واللا چي كارها كه نمي كردين

  8. #208
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    1

    پيش فرض

    اطلاعات جالبی بود لذت بردم.
    به امید روزی بهتر از این روزها

  9. #209
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض



    صدای عهدیه به چهره اکثر هنرپیشه های فیلم فارسی می خورد

    عهدیه که کار خود را از برنامه کودک رادیو تهران در سال 1337 شروع کرد و در آن زمان خواننده های دیگری چون آلیس، بلا، سیما بینا و ... در برنامه کودک می خواندند که بچه ها بسیار صدایشان را دوست داشتند. عهدیه که از اقلیت بهائیان ایران می باشد و در آن سال ها تلویزیون بدست بهائیان (ثابت پاسال - سرمایه دار معروف) بود. شانس عهدیه را نسبت به بقیه تقویت می کرد و عهدیه توانست در برنامه کودک که از تلویزیون (بین سال های 40 تا 44) پخش می شد، بصورت زنده اجرای برنامه کند و بعدها هم که صدایش در فیلم ها شنیده شد و به این دلیل که صدای عهدیه به چهره اکثر هنرپیشه های فیلم فارسی می خورد و مردم هم صدایش را بسیار دوست داشتند. در فیلم های بسیار زیادی از صدایش استفاده شده است. در اوخر دهه 50 خواننده ی بنام بهارک آمد که صدایی بسیار شبیه به عهدیه داشت.

    که در غیاب عهدیه (عهدیه در اواخر دوره پهلوی به خارج از کشور مسافرت طولانی کرده بود) در چند فیلم خوانده است.

  10. #210
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض




    گفتگوی قدیمی ها با سلی: بهترین خاطره من تجربه موسیقی است

    گرایش سلیمان واثقی (سلی) به موسیقی قوالی و تولید قطعاتی کم سابقه که از مضامین عرفانی و اشعار شعرای برجسته مانند مولوی و حافظ بهره می گیرد، هنوز برای کسب مجوز انتشار در ایران بلا تکلیف است. این در حالی است که در پنج سال گذشته، اداره کل موسیقی وزارت ارشاد به آلبوم های پاپ عامه پسند و نسخه برداری شده از موسیقی لس آنجلسی در مقیاسی بی سابقه مجوز انتشار داده است.

    گروه لیان که سلی خواننده این گروه است، در سال 1997 توسط پیرایه پورآفر، مهشید میرزاده و هومان پور مهدی در شهر لس آنجلس شکل گرفته، می کوشد با آزمودن شیوه های جدید و به وسیله نواها و آلات موسیقی سنتی و محلی، تلفیقی از موسیقی عرفانی ایران و جاز پسا مدرن ایجاد کند.

    این گروه تاکنون اجراهای متعددی در شهرهای ایالات متحده امریکا، کانادا، مصر، تایوان و شهر بیت المقدس و چند شهر دیگر داشته و با تعداد زیادی از هنرمندان مطرح در سطح بین المللی مانند دیوید جانسون، جان برگامو و ژیوان گاسپاریان همکاری و تاکنون ده سی دی به بازار عرضه کرده است.

    در زیر گفتگوی تلفنی قدیمی ها را با سلی می خوانید:

    آقای سلی چگونه وارد موسیقی و کار هنر شدید؟

    بچه بودم و صدایم خوب بود از آن مهمتر علاقه زیاد به موسیقی داشتم و دنبالش رفتم.

    چند آهنگ تا الان اجرا کردی و کدام آهنگ رو بیشتر دوست داری؟

    یادم نیست چند آهنگ خوندم. همه کارهام رو هم دوست دارم ولی این آلبمی رو که در سال 1366 به نام آب منتشر کردم رو خیلی دوست دارم.

    موسیقی امروز در کشور رو دنبال می کنین؟ و نظرتون در موردش چیه؟

    موسیقی امروز رو دنبال می کنم یه مقدارش خوبه و مقدارش هم تقلید هست.


    به نظر شما چه خواننده هایی تو ایران موفق هستن و صداشون خوبه؟

    از آقای سالار عقیلی خوشم آمده است و همایون شجریان.

    چطور از موسیقی پاپ به موسیقی عرفانی کشیده شدین؟

    حتما تو ذاتم بوده و علاقه مند به این موسیقی بودم و هنگامی که با این موسیقی آشنا شدم دیدم که این موسیقی الان من را بیشتر تعریف می کند.

    از خواننده های زمان خودتون (قبل از انقلاب) به چه کسی علاقه داشتین؟

    همشون خوب بودن. اون موقع موسیقی در ایران یه جریان دیگه داشت و هر کسی و حتی خودم که پاپ می خوندیم دارای یک سبک و عقیقده خودمون بودیم و به هر حال هر کسی جای خودش رو داره.

    شما خودتون موسیقی پاپ رو بیشتر دوست دارین یا سنتی؟

    من، موسیقی را دوست دارم. اعم از پاپ، سنتی، کلاسیک، هندی، ترکی، عربی، آفریقایی و مکزیکی.

    کدام موسیقی بیشتر در شما تاثیر می ذاره؟

    والا بستکی به اجرا و نوع ملودی دارد. اگر موسیقی با کلام باشد، باید دید که کلام به چه صورت به کار رفته و چه کلامی استفاده شده باشد.

    آقای سلی تو این فکر هستین که به ایران برگردین؟

    من به ایران رفت و آمد می کنم و این اواخر 2 ماه در ایران بودم، برای گرفتن مجوز از من دعوت شد که این کار را بکنم، به وزارت ارشاد رفتم ولی چون باید به کانادا بر می گشتم دیگه دنبال نکردم.

    قبل از انقلاب با چه هنرمندانی کار کردین؟

    با خیلی از اساتید کار کردم. مثلا آقا پرویز اتابکی، واروژان و . . . که خدا را شکر همه کارهای من موفق بوده است.


    آیا به شما پیشنهاد شد که وارد سینما بشین؟

    به من پیشنهاد شد که در سینما بخونم.

    برای چه فیلمی؟

    کندو.


    آلبوم جدیدی در دست تهییه دارید؟

    بله. یکی دو کار در دست تهییه دارم و هنوز اسمی براشون تعین نکردم.

    این دو کار شما به صورت عرفانی هست؟

    نه، اتفاقا این دو کار، مدرن جاز هست.

    به عنوان سوال آخر برای خوانندگان قدیمی ها یک خاطره بگید؟

    بهترین خاطره من تجربه موسیقی است، که من در عرصه موسیقی خیلی چیزها یاد گرفتم و ادامه دادم.
    Last edited by Venus; 25-01-2008 at 13:11.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •