مختار خطاب به شمر:
من عمرم را حرام هم سخنی با سگی چون تو نمی کنم.... سگی که نفسش نجس است...
.
هر چند قیاس تو با سگ، جفاییست به این حیوان با وفا... تو از سگ هم کمتری...
مختار خطاب به شمر:
من عمرم را حرام هم سخنی با سگی چون تو نمی کنم.... سگی که نفسش نجس است...
.
هر چند قیاس تو با سگ، جفاییست به این حیوان با وفا... تو از سگ هم کمتری...
s4e15 بی.بی.تی
(بعد از تماس پیرزنه میلیارد به لئونارد )
لئونارد : ازم خواست باهم شام بخوریم و درباره ی تحقیقات من صحبت کنیم
شلدون : تمام مدت شام ، حرف بزنین راجع به تحقیق تو ؟!
کجا می رین حالا ؟ درایو ترو *، جَک اینه باکس![]()
![]()
![]()
* drive through رستورانهایی هستن که مشتریان بدون پیاده شدن از وسیله نقلیه در چند ثانیه هم سفارش می دن و هم بهمان سرعت پنجره ی دیگری تحویل می گیرن و براهشون ادامه می دن . جک-این-باک از قدیمی ترین این رستورانها هست .
باز هم دیالوگ دیگری از سریال پایتخت به ذهنمان خطور کرد
جای که ارسطو از نقی و هما میخواد که برن گلرخ رو براش خواستگاری کنند.
ارسطو: تو برو یک کلام،دو کلام،سه کلام ازش نظرسنجی کن ،مثبت،منفی،روبه بالاست،روبه پایین،حتما..![]()
هومر:من از ساخته ی خودم تنفر پیدا کردم،حالا میدونم خدا چه حسی داره!
پایتخت
ارسطو : خانوم این خیابون گنجیشک(؟) کجاست؟؟؟
زنه : کجا بهتون آدرس دادن؟؟؟
پنجعلی : باغ وحش
![]()
من یک روز گرم تابستان دقیقا یک روز 13 مرداد حدود ساعت 3 و ربع کم بعد از
ظهر عاشق شدم. من که پسر آقا جان بودم عاشق لیلی دختر دایی جان ناپلئون
شدم. عینا مثل اینکه پسر چرچیل عاشق دختر هیتلر بشه.
سعید کنگرانی در دائی جان ناپلئون
كلاه قرمزي 90 !!
هي اينا يادم مياد : دي
جايي كه فاميل دور مي خواد آشپزي ياد بده !!
آقاي مجري_ خب فاميل دور براي بيننده هامون توضيح بده كه چه كار ميكني.
فاميل دور_ بله آقاي مجري... ابتدا ميريم و در يخچال رو باز ميكنيم! سپس در قسمت فريزر رو باز ميكنيم !! در كشوي گوشت رو باز ميكنيم !! بعد از اون گوشت رو برميداريم و در يخچال رو ميبنديم !! اي واي ببخشيد ... در كشو و در قسمت فريزر باز موند...پس در يخچال رو باز ميكنيم و اون 2 در باقي مونده رو ميبنديم !!!
سپس كيسه فريزر گوشت بيرون آورده شده را !! درش رو باز ميكنيم... گوشت رو مياريم بيرون ... در كيسه ي فريزر رو ميبنديم !!...
(ابنجا آقاي مجري از استفاده ي اين همه كلمه ي در تعجب كرده و داره برو بر نگاه ميكنه فاميل دور رو)
فاميل دور _ چيه آقاي مجري؟! فك كردي ما آشپزي بلد نيستيم؟!! نه آي مجري... درسته كه نخورديم نون گندم... ولي ديديم كه دست مردم آي مجري ... هه هه هه :دي (اينجا خودش از خنده غش ميكنه : دي)
میگن قلب آدم مثل دو تا اتاق دیوار به دیوا میمونه
که تو یکیش غم و تو یکیش شادی زندگی میکنه. یعنی غم و شادی، همسایه دیوار به دیوار همن
به همین خاطر ِ که میگن، یواش بخند که نکنه تو اون اتاق، غمو بیدار کنی
زیر تیغ
سلام دوستان...
يه ديالوگ بگم از افتخار تلويزيون كشورمون ايران ... يعني سريال دايي جان ناپلئون !!
توضيح:جايي كه آقا جان باعث دعواي دوست علي و زنش شده و دوست علي شبانه فرار كرده و با حال زار اومده خونه ي دايي جان !!
دوست علي_ آخ ... واي... حالم خيلي بده ... زنيكه ي ديوانه نزديك بود ببره : دي
دايي جان_ من ميدونم اين آتيش ها از زير سر كي بلند ميشي... تقصير شوهر خواهرمه(پدر سعيد_آقا جان) ... اون مرد خبيث ! ميدونه كه من چقدر دوست علي رو دوست دارم و ميدونه كه دوست علي مثل ناموس من ميمونه !! ميدونه كه دوست علي فاميل منه و مثل خواهر و مادرم و مثل ناموسم !!براي من عزيزه : دي
پ.ن: به كاربردن اين ناموس خيلي باحال بود براي دوستعلي : دي
نقـــــــی : خدا تو با من مسله ای داری هـــــا نه اکه مسله ای داری بگو زن بچه من گناهی نکردن که...
پایتخت
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)