تبلیغات :
دانلود فیلم جدید
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 21 از 87 اولاول ... 111718192021222324253171 ... آخرآخر
نمايش نتايج 201 به 210 از 866

نام تاپيک: نويسندگان عزيز ميخواهيم داستان بنويسيم!

  1. #201
    پروفشنال hamidma's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2005
    پست ها
    648

    پيش فرض

    از انجایی که من دوست دارم برای نوشته هام از صفر تا 5 نمره بدهند به نوشته های شما نمره می دهم..
    از انجایی که دوستان در مورد نوشته من خیلی سخت گیری کردند من هم در مورد نوشته های شما سخت گیری می کنم و از انجایی که سخت گیری دوستان باعث شد که بهتر و بهتر بنویسم ..........پس به مینی های شما 1.5 از 5 می دهم بجز به مینی تولد با نمره3

  2. #202
    پروفشنال hamidma's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2005
    پست ها
    648

    پيش فرض

    امیدوارم که شما هم سخت گیری کنید و به مینی های من نمره بدهید.......

  3. #203
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Vancouver
    پست ها
    1,843

    پيش فرض

    همه داستانهات قشنگ بودن.ولی این قشنگ ترینشون بود.

    تولد
    نصفه شب بود ... داشت در حیاط پرورشگاه گریه میکرد ...
    نگهبان پیر و مهربان پرورشگاه پیش او نشست و پرسید : "چرا گریه میکنی ؟"
    اشکهایش را پاک کرد و گفت :"مامانم به خوابم اومد ... منو بوسید و رفت ... حرفی هم نزد ... ولی چرا حرفی نزد؟ مگه من چیکار کردم ؟"
    نگهبان پاسخ داد : "ناراحت نباش ... حتما اومده بود تولدت رو تبریک بگه ..."

  4. #204
    آخر فروم باز Benygh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    پست ها
    5,721

    پيش فرض

    از انجایی که من دوست دارم برای نوشته هام از صفر تا 5 نمره بدهند به نوشته های شما نمره می دهم..
    از انجایی که دوستان در مورد نوشته من خیلی سخت گیری کردند من هم در مورد نوشته های شما سخت گیری می کنم و از انجایی که سخت گیری دوستان باعث شد که بهتر و بهتر بنویسم ..........پس به مینی های شما 1.5 از 5 می دهم بجز به مینی تولد با نمره3
    ممنونم .. این برام افتخاره که از شما 1.5 بگیرم .. ولی از اخری خودم هم خوشم اومد ...
    ممنون ...

  5. #205
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Feb 2008
    پست ها
    9

    پيش فرض

    سلام من تازه عضو شدم تا الان داستان کوتاه چند تایی نوشتم ولی تا الان به فکر اینکه به کسی بدم که بخونه نبودم چون تا الان با یه نفر که فکر کنم از داستانهای من خوشش بیاد اشنا نشدم.خوشحال میشم اگه با هم همکاری کنیم.

  6. #206
    اگه نباشه جاش خالی می مونه western's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    for sale
    پست ها
    469

    پيش فرض

    سلام من تازه عضو شدم تا الان داستان کوتاه چند تایی نوشتم ولی تا الان به فکر اینکه به کسی بدم که بخونه نبودم چون تا الان با یه نفر که فکر کنم از داستانهای من خوشش بیاد اشنا نشدم.خوشحال میشم اگه با هم همکاری کنیم.
    خوش اومدی دوست عزیز و جای درستی اومدی بفرما تو!مطمعنم داستانهای شما هم مورد پسند همه قرار خواهد
    گرفت یک نموررره بیا بینیم!

  7. #207
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Feb 2008
    پست ها
    9

    پيش فرض

    منم موافقم یه داستان کوتاه در مورد یه موضوع جالب.هر چند نوشته های من به قول یه نفر شبیه حرفای یه دیوونه یا یه ادم افسرده هست ولی سعی میکنم اینبار شاد بنویسم .من تازه عضو شدم منو تحویل بگیرید.

  8. #208
    پروفشنال hamidma's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2005
    پست ها
    648

    پيش فرض

    منم موافقم یه داستان کوتاه در مورد یه موضوع جالب.هر چند نوشته های من به قول یه نفر شبیه حرفای یه دیوونه یا یه ادم افسرده هست ولی سعی میکنم اینبار شاد بنویسم .من تازه عضو شدم منو تحویل بگیرید.

    من نظرم اینه که انسانهایی که دیوانه هستند و یا افسرده نویسنده های قابل تری هستند. شما هر چی در درونت هست بنویس هر چند ناشاد باشه سعی نکن روند درونت را عوض کنید....

  9. #209
    آخر فروم باز Benygh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    پست ها
    5,721

    پيش فرض

    اسم دیونه اوم وسط بگم من یک داستان .. البته الان مینویسم شاید بد بشه ...

    دیوانه
    همه خواب بودند ...
    صدای ناله ای به گوش میرسید ...
    مرد خانه بیدار شد تا قضیه را جویا شود ...
    همه جای خانه را گشت ولی چیزی نیافت ...
    چراغ ها را خاموش کرد تا بخوابد ولی ناله شروع شد ...
    در چهره ی مرد ترسی نشست ...
    چراغ ها را روشن کرد و صدا را که هر لحظه بلند تر میشد دنبال کرد ...
    به انباری رسید و به یاد اورد که به پسرک عقب مانده اش شام نداده است ...


    چی نوشتم ...

  10. #210
    اگه نباشه جاش خالی می مونه western's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    for sale
    پست ها
    469

    پيش فرض

    اسم دیونه اوم وسط بگم من یک داستان .. البته الان مینویسم شاید بد بشه ...

    دیوانه
    همه خواب بودند ...
    صدای ناله ای به گوش میرسید ...
    مرد خانه بیدار شد تا قضیه را جویا شود ...
    همه جای خانه را گشت ولی چیزی نیافت ...
    چراغ ها را خاموش کرد تا بخوابد ولی ناله شروع شد ...
    در چهره ی مرد ترسی نشست ...
    چراغ ها را روشن کرد و صدا را که هر لحظه بلند تر میشد دنبال کرد ...
    به انباری رسید و به یاد اورد که به پسرک عقب مانده اش شام نداده است ...


    چی نوشتم ...
    اوه منو ترسوندی پسر!جالب بود منم به نوشته هات سه نمره می دم اما نمره پنج مال حمید...

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •