تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 21 از 35 اولاول ... 1117181920212223242531 ... آخرآخر
نمايش نتايج 201 به 210 از 344

نام تاپيک: شل سیلوراستاین

  1. #201
    آخر فروم باز AaVaA's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    این روزا دنیا واسه من از خونمون کوچیکتره ...
    پست ها
    1,213

    پيش فرض درخت بلوط و گل سرخ

    يك درخت بلوط و يك گل سرخ، هر دو جوان و سبز،
    در كنار هم روييدند و با هم دوست شدند.
    هر روز صبح بزگتر شدن را مي كردند
    و از زمين و هوا و در و ديوار حرف مي زدند.
    وقتي گل سرخ مي شكفت،
    درخت بلوط قد مي كشيد.
    حالا بلوط از چيزهاي تازه اي حرف مي زد.
    از عقابها، قله كوهها و آسمان آبي.
    گل با تمام توان فرياد زد:
    «فكر مي كني خيلي مهمي نه؟»
    درخت بلوط صداي گل را شنيد كه ادامه داد:
    «چقدر بزرگ شدي! يه چيزي بگو كه منم بفهمم.»
    درخت بلوط جواب داد:
    « من خيلي بزرگ نشده ام،
    به نظرم تو خيلي كوچيك موندي.»

  2. #202
    داره خودمونی میشه Anahita va Mehr's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    پست ها
    62

    پيش فرض

    سنتور*
    رو اون تپه سنتوری ایستاده، نیمی از اسب و نیمی انسان
    سمهایش، سمهای یک اسب،
    قدرتش قدرت یک اسب،
    و غرورش، غرور یک اسب،
    اما اشکش، اشک یه مرده
    بالای تپه سنتوری در حال تاختنه
    دور کوه گشتی می زنه و دوباره بر می گرده
    دور از دنیای رویاها،
    و ماورای دنیای آدمها.
    یه بار سنتور عاشق مادیانی شد که همه جا در کنارش می تاخت،
    تو دشت و صحرا با حم مسابقه می دادند، و دنبال هم می کردند
    سنتور و مادیان وحشی.
    امّا بعد از مسابقه و دنبال هم دویدن
    ساکتِ ساکت همونجا ایستادند.
    هر چند سنتور، حرفهایی برای گفتن داشت
    امّا مادیان فقط می تونست فکرو احساس یک اسب رو داشته باشد.

    بالای تپه سنتوری در حال تاختنه
    دور کوه گشتی می زنه و دوباره بر می گرده
    دور از دنیای رویاها،
    و ماورای دنیای آدمها.
    یک بار سنتور عاشقِ دختری شد که احساسات طلائیش رو درک می کرد.
    قدم می زدند و میون جنگل آروم آروم صحبت می کردند
    سنتور و اون دختر دوست داشتنی.
    امّا وقتی قدم زدن و نجوا کردن به پایان رسید،
    ساکت ایستادند و بعد با هم گریه کردند.
    چون سنتوری که وزش نسیم رو حس می کنه
    به کسی نیاز داره که باهاش مثل اسب بدوه.
    رو اون تپه، از کوه بالا و پایین میره،
    دور از دنیای رؤیاها
    و ماورای دنیای آدمها.
    روی اون تپه سنتوری ایستاده.

    *_موجودی افسانه ای به شکل اسب که به جای سرو گردن اسب دارای سر و تنه و دستهای انسان است.
    «شل سیلوراستاین»

  3. #203
    داره خودمونی میشه Anahita va Mehr's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    پست ها
    62

    پيش فرض

    بگذار چیزی باشم


    اگر نمی توانم همیشه مالِ تو باشم

    اجازه بده گاهی ، زمانی از آنِ تو باشم

    و اگر نمی توانم گاهی زمانی از آنِ تو باشم

    بگذار هر وقت که تو می گویی کنارِ تو باشم

    اگر نمی توانم دوست خوب و پاکِ تو باشم

    اجاز بده دوست پست و کثیفِ تو باشم

    اگر نمی توانم عشق راستینِ تو باشم

    بگذار باعث سرگرمیِ تو باشم

    امّا مرا این گونه ترک نکن

    بگذار در زندگی تو، دستِ کم چیزی باشم...

    «شل سیلوراستاین»
    Last edited by Anahita va Mehr; 13-11-2007 at 03:28.

  4. #204
    داره خودمونی میشه Anahita va Mehr's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    پست ها
    62

    پيش فرض

    «من آزادم، هر کجا که دلم می خواهد می روم و هر کاری که دلم می خواهد انجام می دهم و معتقدم هر کسی باید چنین زندگی کند.نباید به هیچ کس وابسته بود»
    «شل سیلوراستاین»

  5. #205
    داره خودمونی میشه Anahita va Mehr's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    پست ها
    62

    پيش فرض

    گیتار قدیمی


    اونجا کنار پنجره می شینه
    و تو دنیای دیگه ای...سیر می کنه
    دستشو به طرف گیتارش دراز می کنه
    وقتی داره بیرون به بارش برف نگاه میکنه،
    آروم برش می داره
    و محکم در آغوشش می گیره،
    خدایا، کاش من رو هم
    همونجوری که اون گیتار قدیمی رو در آغوش میگیره، بغل می کرد.
    از کوههای جادویی می خونه
    وقتی بالا به آسمون نگاه می کنه
    مثل پرنده ای که سراسرِ زمستون صبر می کنه
    تا قدرتِ پرواز پیدا کنه.
    الان درست اون طرفِ اتاقه
    امّا بینمون دنیا دنیا فاصله است.

    خدایا، کاش منم
    همونطوری که اون گیتارِ قدیمی رو نوازش می کرد لمس میکرد.
    گیتارِ قدیمی مدام اونو به سمت سرزمینهای دوردست گمراه می کنه
    به آن سوی سرزمین ماسه های سفید و دریاهای درخشان.
    بیشتر اوقات که فکر میکنم، ترجیح میدم اونو ببینم که زن دیگه ای رو در آ غوش گرفته
    تا اینکه به چیزی بچسبه که من هرگز نمی تونم بشم.
    یک صبح آفتابی...بیدار میشم
    تا به آهنگش گوش بدم،
    پنجرهء بازرو می بینم
    و می فهمم که بلاخره رفته.
    سوت زنان روونهء یک بزرگراهِ غبارآلود می شه
    واسه یه سواری دست تکون می ده،
    خدایا، کاش منم می برد
    همونجایی که اون گیتارِ قدیمی رو می بره،
    کاش منم
    همونطوری که عاشق اون گیتار قدیمیه، دوست داشت.


    «شل سیلوراستاین»
    Last edited by Anahita va Mehr; 13-11-2007 at 03:33.

  6. #206
    داره خودمونی میشه Anahita va Mehr's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    پست ها
    62

    پيش فرض

    بچه خفاش
    نوزاد خفاش ،

    با ترس فریاد زد :
    کلید تاریکی را بزن !
    من از روشنایی میترسم

  7. #207
    داره خودمونی میشه Anahita va Mehr's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    پست ها
    62

    پيش فرض

    از سیاره ی دیگر امده ام
    شاید تعجب بکنید

    وقتی که بدانید، با این که مدت زیادی است مرا می شناسید،
    با اهنگ هایم شما را فریب داده ام
    و با شعرهایم شما را دست انداخته ام.
    حالا دیگر ماموریت من تمام شده
    برای این که جماعت ادمی زاد را دیده ام.
    حالا دیگر اشکالی ندارد که همه بدانند
    من از سیاره ی دیگر امده ام.

    اسم واقعی من گیلپیج است
    قدم 84 سانتی متر است
    وقتی که تصور می کنی با من دست دادی
    در واقع در گوشم زدی.
    من پسر زرب هفتم هستم
    از نژادی قدیمی و در شرف انقراض
    مرا به اینجا فرستادند تا ببینم
    ایا سیاره ی شما برای زندگی کردن جای امنی هست یا نه.

    صبح فردا
    من با یک کیو-الکترا-بلو از اینجا می روم
    همچنان که از ماه دور می شوم
    به سمت راست می پیچم، به طرف سیاره ی مشتری
    و به خدمت ریش سفیدها میرسم
    و انها درباره ی این مکان، یعنی زمین،
    که ایا می تواند جایی مناسب برای زندگی مردم سیاره ی دیگر باشد،
    از من سوال می کنند.

    خواهم گفت که شما تا چه حد
    به جنگ و جدال علاقه دارید
    و این که هیچ گاه نمی خواهید
    از اشتباه تان درس عبرت بگیرید
    خواهم گفت که با پیرها چگونه رفتار می کنید
    و به جوانان چه چیزها یاد می دهید
    و گاو اهن تان را چگونه ذوب می کنید
    تا از ان تفنگ بسازید.

    از این که با شما اشنا شدم، خوشحالم
    اما به زودی به هم نژادهایم خواهم پیوست
    و دیر یا زود
    سیاره ی شما را ترک خواهم کرد.
    شاید بار دیگر همدیگر را ملاقات کنیم
    در زمانی دیگر و در جایی دیگر
    برای این که هوای اینجا
    برای مردمی که از سیاره ی دیگر می ایند، سازگار نیست.

    من با کیو-الکترا-بلو می روم
    فردا صبح.
    همچنان که از ماه دور می شوم
    به سمت راست می پیچم، به طرف سیاره ی مشتری
    و به خدمت ریش سفیدها می رسم
    وقتی که از من درباره ی ینجا سوال کنند
    خواهم گفت که اینجا
    برای مردمی که از سیاره ی دیگر می ایند، جای مناسب نیست

  8. #208
    داره خودمونی میشه Anahita va Mehr's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    پست ها
    62

    پيش فرض

    زندگی اسان نیست

    خب، دوباره در باد قرار گرفته ام
    و به هرجا که مرا ببرد، با او می روم
    در افتاب تابستان می خندم و تن به اب می زنم
    تا هنگامی که زنگ ساعت بیدارم می کند.

    بعد از دو فنجان قهوه و یک بوسه و دو نخ سیگار
    به هوایی سرد بر می گردم
    در پی رویاهایم
    شاید پولی در بیاورم.

    (همسرایان)
    زندگی اسان نیست{هیچ گاه نگفتند اسان است}
    زندگی اسان نیست{ چه کسی گفته است که باید اسان باشد}
    زندگی اسان نیست.
    و هیچ چیز مفت به دست نمی اید.
    زندگی اسان نیست{از ان هر چه می دانی به من بگو}
    زندگی اسان نیست{نه،نه،نه،نه}
    زندگی اسان نیست.
    هیچ چیز مفت به دست نمی اید، نه برای تو و نه برای من.

    زن نمی داند
    که فکرم به اختیار خودم نیست
    و خدا هم به دادم نمی رسد
    وقتی که قلب بیچاره ام نیاز به کمک دارد.

    ایا زندگی خلاصه شده است در زن و بچه
    یا چیزهای دیگری هم هست؟
    یک بی سروپای اسمان جل چقدر باید از جانش مایه بگذارد
    تا بتواند کمی پول در بیاورد؟

    نمی دانی...

    (همسرایان)
    زندگی اسان نیست{نه،نه،نه}
    زندگی اسان نیست{چه کسی گفته است که می تواند اسان باشد}
    زندگی اسان نیست.
    و هیچ چیز مفت، مفت، مفت،مفت به دست نمی اید
    زندگی اسان نیست{صدایم را می شنوی}
    زندگی اسان نیست{از ان هر چه می دانی به من بگو}
    زندگی اسان نیست
    و هیچ چیز مفت،مفت،مفت
    زندگی اسان نیست
    زندگی اسان نیست
    زندگی اسان نیست.

  9. #209
    داره خودمونی میشه Anahita va Mehr's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    پست ها
    62

    پيش فرض

    هواپیما

    در ساعت پررفت و امد
    مرد می ترسد که نکند دیر به مقصد برسد
    برای اینکه هواپیما ساعت هفت وده دقیقه به زمین می نشیند.
    می داند که زن از انتظار بدش می اید
    و به یاد می اورد که چگونه از او جدا شده
    و اینکه التماس کرده است که به او یک فرصت دیگر بدهد
    حالا نمی داند چه بکند
    لحظه ای که به انتظارش بود اکنون فرا می رسد.


    زن کمربندش را محکم می کند
    نوشیدنی اش را، با نگرانی، می نوشد
    پرواز شبانه ی لوس انجلس این امکان را برای او فراهم کرده
    که بیشتر فکر کند.
    امیدوار است که رفتار مرد تغییر کرده باشد
    اما می داند که او مثل گذشته خواهد بود
    با خود می گوید، ای کاش مهماندار لطف کند و به او
    اجازه بدهد که از هواپیما پیاده نشود.


    هواپیما به فضای پر از گرد و غبار شهر نزدیک می شود
    جایی که زن شب های پر از اشتباه
    و روز های عزیزم مرا ببخش را به یاد می اورد
    هواپیما صفیر می کشد
    به بلندای فریادی که انها در وجود خود احساس می کنند
    زن کمربندش را به ارامی شل می کند
    و مرد فرمان را محکم می چسبد.
    مرد به یک مایلی فرودگاه می رسد
    ترافیک بیشتر و بیشتر شده است
    زن پنج دقیقه صبر می کند، نفسی تازه می کند
    دور میزند و به هواپیما بر می گردد
    تا به دنور برود
    در انجا دوستانی دارد و می تواند مدتی را با انها سر کند
    می دانست که مرد هرگز به انجا نمی اید
    و مرد هم می داند که او هیچ گاه منتظر نمی ماند.


    هواپیما بلند می شود و وارد فضای پر از گرد و غبار شهر می شود
    جایی که او شب های پر از اشتباه
    و روزهای عزیزم مرا ببخش را به یاد می اورد.
    هواپیما صفیر می کشد
    به بلندای فریادی که انها در وجود خود احساس می کنند
    زن کمربندش را به ارامی شل می کند
    و مرد فرمان را محکم می چسبد.

  10. #210
    داره خودمونی میشه Anahita va Mehr's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    پست ها
    62

    پيش فرض

    پل لندن

    پل لندن
    در حال ریختنه
    در حال ریختن
    در حال ریختن
    پل لندن
    داره میریزه......
    امشب

    پس مطمئن شو که دینامیت ها رو
    کاملا درست کار گذاشته باشی!

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •