تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 209 از 469 اولاول ... 109159199205206207208209210211212213219259309 ... آخرآخر
نمايش نتايج 2,081 به 2,090 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #2081
    Scientific Moderator farshidshd's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    ๑۩۞۩๑̴
    پست ها
    4,522

    پيش فرض

    یدونه خفن :
    نمیخواستم اینو تعریف کنم ولی حالا که قحطی سوتیه میگم .
    البته ممکنه خیلی خنده دار نباشه ولی اگه شما هم تو موقعیت من بودید ، خندتون می گرفت .
    ما یه رفیق داریم که تو انجمن علمی دانشکدست .
    یه دفعه این بنده خدا داشت کار مردم و نشریه رو راه مینداخت ، من و یکی از رفیقهام هم داشتیم کمکش میکردیم .
    یه 20 دقیقه ای که گذشت ، یه دختره امد تو (خدا الهی نصیب کنه) که خیلی آدم ساده ای .
    یه مقاله داشت که می خواست بده نشریه چاپ کنه .
    رفیقم که مسئول بود بهش قول داد که چاپش کنه .
    دختره که اینو شنید گفت : جدی !!! من تا حالا مقاله هامو به فلانی میدادم ولی از این بعد به شما میدم .
    منم دیدم اوضاع بده بستونیه گفتم : نه ایشون سرشون شلوغه شما به من بده .
    اینو با یه تأکید رو کلمه ی آخر گفتم که اون رفیقم که همرام اومده بود نتوست جلوی خودشو بگیره ، زد بیرون .
    حالا دختره ول کن نبود ، گفت : مگه شما هم چاپ میکنی .
    منم گفتم : بله خانم ، منم میکنم .
    دختره کلی خوشحال شد گفت : پس من از این به بعد به شما میدم .
    آقا جاتون خالی ، یه نگاه به زیر میز کردم دیدم اون رفیقم که مسئول بود رفته زیر میز و از شدت خنده صورتش سرخ شده .
    منم دیدم دیگه اوضاع خرابه دختره رو رد کردم .
    همین که از در زد بیرون ، رفیقم بلند زد زیر خنده و صورتش به حالت عادی برگشت .
    کجاش سوتی بود؟؟
    دختره بنده خدا اصلا نمیدونست موضوع چیه
    شما هم که ماشاالله منتظر سوژه

  2. #2082
    کـاربـر بـاسـابـقـه Alireza.M67's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    من مال یه دنیای کوچیکم
    پست ها
    3,313

    پيش فرض

    کجاش سوتی بود؟؟
    دختره بنده خدا اصلا نمیدونست موضوع چیه
    شما هم که ماشاالله منتظر سوژه
    خب بیشتر به خاطره شبیه بود .
    ولی اونجا که رفیقم رفت زیر میز داشت سوتی میشد .

  3. #2083
    آخر فروم باز yoosef_st's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    4,419

    پيش فرض

    میگم اینجا هم داره اسپم بازار میشه هان!! یه کم کوتاه بیاین بابا!!! البته امیدوارم به کسی بر نخوره.

  4. #2084
    آخر فروم باز yoosef_st's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    4,419

    پيش فرض

    ديشب ما مهمون داشتيم .

    منو دخترعمه هام با پسرخالم(2متر قد 130 کيلو وزن) رفته بوديم تو اتاق منو داشتيم سيگار مي کشيديم.يهو صداي بابام اومد که داشت منو صدا ميکرد :o
    صداشم اونقدر نزديک بود که گفتم غلط نکنم پشت در اتاقه و الان مياد تو.
    اصلا" فرصت نداشتم که آثار جرم رو پاک کنم فقط همين به عقلم رسيد:
    بابا نياي تو اتاق ها !!!! لختيم
    که يه دفعه همه به هم نگاه کرديمو از خنده منفجر شديم .بيچاره پسرخالم قيافش خيلي ديدني شده بود
    خب IQ اونوقت بابات نگفت شما یه سری دختر و پسر چرا تنها تو اتاقین و لختین؟ دختر عمه هات هیچی نگفتن؟ این مغز تصمیم گیریه آنیت منو کشته. اما دمت گرم باحال بود.

  5. #2085
    داره خودمونی میشه tahi_sh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    60

    پيش فرض

    خب حالا که سوتیاتون ته کشیده من یه سوتیه با حال دارم البته این سوتیه دوستمه ولی خیلی با حاله
    اقا ما پارسال یه دبیر ادبیات داشتیم خیلی مرد پایه ای بود قشنگ میذاشت سر امتحاناش تقلب کنی خلاصه قرار شد یه امتحان ازمون بگیره سر امتحان همه داشتیم تقلب میکردیم ولی یکی از بچه ها دیگه خیلی پررو بود اصلا نمیگفت این دبیرمون آدمه وایساده اینجا کتاب یکی از بچه ها رو گرفته بود قشنگ داشت از روش مینوشت امتحان تموم شد و جلسه بعد دبیرمون برگه ها رو اورده بود همه عالی شده بودیم این دختره بیچاره هم اینقد خوشحال بود که حالا مثلا20 شده تا دبیرمون گفت پگاه 16 بیچاره کف و خون قاطی کرده بود ماهارو میگی همه اینجوری
    خلـــــــاصه بعد کلی بحث و بررسی معلوم شد کتاب این دختره رو که گرفته بود معنی هر بیتو بالاش نوشته بوده این بیچاره هم از همه جا بیخبر بیتا رو معنی زیریشو مینوشته واسشون

  6. #2086
    Banned
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    Teh
    پست ها
    279

    پيش فرض

    خب IQ اونوقت بابات نگفت شما یه سری دختر و پسر چرا تنها تو اتاقین و لختین؟ دختر عمه هات هیچی نگفتن؟ این مغز تصمیم گیریه آنیت منو کشته. اما دمت گرم باحال بود.
    فهميد زر زدم ديگه!
    رفيق با دختر عمه هام سيگار كشيديم يه كلمه لختيم چي ميخوان بگن!

  7. #2087
    آخر فروم باز Benygh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    پست ها
    5,721

    پيش فرض

    من هم چند تا از سوتیام رو بگم :
    امسال سر درس سوشون بودیم تو ادبیات که توی این درس مردم الان برای سیاوش موقع رستم که بوده یا نه نمیدونم عزاداری میکردند . معلم تا وسط درس خوند بعد من هم که نترس و رک هستم با تمام قاطعیت پرسیدم : آقا این سیاوش همون خواننده هست . معلم گفت کی ؟ :o من هم گفتم سیاوش قمیشی رو میگم همه بچه ها رو به من کردند و طوری نگاه کردند که اونا هم انگار گیج شده بودند عین خودم چون با عقل جور در نمیاد ادما برای کسی که نبوده عزاداری کنن . . .
    بعد معلم گفت : شوخی میکنی ؟ من گفتم نه اقا ما مگه با شما شوخی داریم ؟ معلم هم عصبانی شد و ما رو انداخت بیرون به دلیل اینکه مسخره کردمش ولی واقعا جدی بودم طوری که یک لحظه حتی خود معلم و بچه ها باور کردند . . .
    حالا یکی دیگه . . . من امروز داشتم با دوستم صحبت میکردم با تلفن خونه که یکدفعه تلفن قطع شد و من هم رچی فحش که تعدادشون به 3 تا شادی نرسه به دوستم دادم که چرا قطع کرده . . . بعد تا خواستم گوسی رو بذارم چشمم به دستم افتاد که دوشاخه تلفن رو از پریز کندم . . . )

  8. #2088
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    پست ها
    455

    پيش فرض Home alone

    یادمه اولای تابستون بود تازه امتحانام تموم شده بود ... طبق معمول گند زده بودم!...تصمیم گرفتم برم باشگاه تا بلکه از فکرش بیام بیرون!!! ... هیچی! خلاصه شال و کلاه کردم زدم بیرون تقریبا" دو سالی میشد که باشگاه نرفته بودم بدنم کلی افت کرده بود ....خلاصه یه تمرین سبک کردمو زود تمومش کردم ..... چون بدنمم خوابیده بود , دوس نداشتم زیاد تو باشگاه لخت بشم...هیچی! برگشتم خونه.... وقتی رسیدم خونه دیدم مثه همیشه مامانم اینا خونه نیستن... اصولا" تو خونه ما دم دمای غروب که میشه , خونه خالی از سکنه میشه...! ولی اینبار ساکنین خونه یکم زودتر از همیشه خونه رو به مقصد خرید!( مامان و بابام عشق به قصد خرید بیرون رفتننن)ترک کرده بودن تازه حول و حوش ساعت 4.5-5 بود.... تو دلم (شایدم رو زبونم یادم نیست !!) یکم به وضعیت موجود فحش دادم و دیگه معطل نکردم سریع پریدم تو حموم ... جاتون خالی انقد جواد یصاری خوندم حنجرم درد گرفت (البته ناگفته نمونه نمیدونم چرا روزایی که پرس کار میکنم احساسه خوش صدایی یه بیشتری بهم دس میده..) بعد از کلی چنگ انداختن به خودم و انجام عملیاته شستو شو رفتم جلو آیینه یکم خودمو دید بزنم , ببینم تو این یه روزه چقد پیشرفت کردم!!.... اینم داخله پرانتز بگم که آیینه مون تقریبا" تو قسمت رختکنه ولی چون دره قسمته رختکنو خوب نبسته بودم خیلی بخار گرفته بودش یکم با دستم بخار ها رو زدم کنار دیدم بیشتر بهش گند زده شد چون دستم خیس بود...منم دیدم خیلی حیفه با این هیکله سرحال....!!!! وقته خودمو جلو این آیینه تلف کنم!!! با خودم گفتم وله لش میرم جلو اون آیینه باحاله که تو پذیراییمونه.... آخه میدونین!! اون آیینه(همون باحاله که تو پذیراییه) هم تمام قده هم نورپردازیش باقلواست هم اینکه نسبتا" هیکله آدمو 2 برابر نشون میده , منم رو اون حساب این فکره خبیثانه به ذهنم رسید ...خلاصه یه شرت پوشیدم و لباسامو گرفتم دستمو یه حوله هم که قبلش انداخته بودم رو سرم سرما نخورم.... بینه حمومه مون و پذیرایی یه راهرو میخوره بعدش دره راهرو رو که باز میکنی وارده پذیرایی میشی .. منم تو این فاصله ی کوتاه فرصتو غنیمت شمردمو یکم دیگه جواد یصاری خوندم و درو باز کردم و رفتم تو !!!... دو سه قدم که رفتم دیدم یه چیزی روی دوشم داره سنگینی میکنه !!!! ..... آره !!! اشتب نکرده بودم!!! ....وقتی به خودم اومدم دیدم نگاه های بهت زده ی چنتا خانمه محترمه که این سنگینی رو , روو دوشه منه بینوا گذاشته!!!! راستش تو اون وضعیت یادم نیست چطوری یا چجوری خودمو رسوندم به راهرو فقط همینقد یادمه که تو راهرو ولو شده بودم داشتم به خودم میپیچیدم (از خنده !البته یه ته احساسه بد هم قاتیش بود ولی احساسه خنده بیشتر منو پوشش میداد پس مهم نبود!!! ) ... جالب اینجا بود وقتی داشتم خودمو پرت میکرم تو راهرو تو صدای خنده های مامانم اینا اینو شنیدم که مامانم داشت میگفت... اشکال نداره!!! علی(من)!هم مثله داداشتونه!!!!! .... بعدا" فهمیدم (همون اولشم میدونستم ولی برای اینکه شما روشن بشید اینجوری تعریف میکنم )یکی ازون خانوما دختر عموی بابامه که اولین بار بود میومد خونمون(قبلا" هم اینور اونور دیده بودمش ولی خونه ی ما نیومده بود) یکیشونم یه آرایشگره تقریبا" آشناست دوسته مامانمه که بعضی وقتا میاد خونمون 3 تای دیگشونم زن و بچه ی پسر دایی بابام میشن که البته یه جوری نشسته بودن که پشتشون به من بود ندیدن(شایدم یکیشون دید!) ...حالا داستانه این که چطوری تو این فاصله ی کوتاه این همه آدم جور واجور تو خونه ی ما جمع شده بودن ...بماند!... مفصله... !!! البته حالا که صحنه رو مرور میکنم میبینم که وقتی ت !!!و راهرو داشتم میخوندم انقد صدای زاقارتم بلند بود که همسایه ها هم بشنوفن چه برسه به مهمونا ...
    ببخشید اگه سرتون رو درد آوردم....بای

  9. #2089
    حـــــرفـه ای ebicross's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    مـشـهـد
    پست ها
    3,508

    پيش فرض

    من امروز خواستم برم بیرون. موهام رو صبح شستم و ژل زدم و سریع رفتم بیرون. یکم که گذشت دیدم ملت دارن بد نگاه میکنن و میخندن.
    از تو آیینه یک ماشین خودمو نگاه کردم دیدم موهام یخ زده. یه رنگ عجیبی سفید شده بود و یخ زده بود.
    از فردا دیگه ژل نمیزنم چون آب بزنی خودش تو این هوا سفت میشه
    _________________________
    چند وقت پیش با بابام تعمیرگاه بودیم. مکانیکه وایر روی کویل رو درآورد و داشت دستکاری میکرد.
    من پشت فرمون بودم که بهم گفت استارت نزنی منم فکر کردم میگه استارت بزن. خلاصه استارت زدم این یارو یک جیغی کشید که همه ی مغازه ها اومدن اونجا جمع شدن.
    نکته: وقتی استارت بزنی کویل برق خیلی زیادی تولید میکنه که کشنده نیست ولی فکر میکنم 12000 ولت هست که یهو تخلیه میشه. خلاصه اگه دستت روش باشه تا سه روز بدنت شله...

  10. #2090
    پروفشنال SR72's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    God's Land
    پست ها
    680

    پيش فرض

    ایول --- امضات یه جکه

    25 سال طول میکشه تا اسقلال قهرمان بشه

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •