تا چند زنم به روی دریاها خشت
بیزار شدم ز بت پرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت به دوزخ و که امد ز بهشت
**حکیم عمر خیام**
تا چند زنم به روی دریاها خشت
بیزار شدم ز بت پرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت به دوزخ و که امد ز بهشت
**حکیم عمر خیام**
Last edited by sedeh; 21-01-2008 at 20:27.
هرجا سخن از جلوه ی آن ماه پری بود
کار من سودا زده دیوانه گری بود
پرواز به مرغان چمن خوش، که در این دام
فریاد من از حسرت بی بال و پری بود
گر این همه وارسته و آزاد نبودم
جون سرو، چرا بهره ی من بی ثمری بود
روزی که ز عشق تو شدم بی خبر از خویش
دیدم که خبر ها همه از بی خبری بود
حیف نیست دوستان اهل دل شعر تکراری بزارن؟!
دروغی نبافتم
دلداری اش ندادم
عاشقانه ترین نوازش های دل و دستم را
به او بخشیدم
در آغوشم
زار می زد
روسپی
محبوبش او را
سرد بوسیده بود
در هر دشتی که لاله زاری بودست
از سرخی خون شهریاری بودست
هر شاخ بنفشه کز زمین میروید
خالی است که بر رخ نگاری بودست
**حکیم عمر خیام**
استاد این اشکال بر من مگیرید ایرادی فنی پیش امد نمود که اصلاح گردید
حدالمقدور نام شاعر عنوان گردد.
دل هر چه می کند همه آن برای تو
قلب مرا که برده ای و رفته ام ز دست
قلب تمام عشق پرستان فدای تو
__________________
تا در قفس بال و پر خویش اسیرست
بیگانه ی پرواز بود مرغ هوایی
با شوق سرانگشت تو لبریز نواهاست
تا خود به کنارت چه کند چنگ نوایی
salam
یه حرف ،
یک پیام
شب های دشت از همه پیوند ها رهاست
شبهای دشت خلوت خاموش بادهاست .
Last edited by Doyenfery; 21-01-2008 at 23:33.
لطفا کلیک کنکد:برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
بنويس شاعر ، زن و بعدش را قفس بگذار
آنگاه : «مرد و لب » و اسمش را هوس بگذار
تصويري از چشمان يك زن خلق كن اين بار
اما نگاهش را هميشه ملتمس بگذار …
بنويس :اسم كوچكش ليلا ولي جاي
اسم شناسنامه اي اش : هيچ كس بگذار
بنويس اصلا مرد ،عاشق،بوسه،لب… آنگاه
وقتي گرفتي بوسه ات پاي پس بگذار!
ها !زن گناه سرخ هستي بود ،پس شاعر
اين “سيب” را همواره دور از دسترس بگذار !
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)