من از آسمان سخت نوميدم
اي دوست
نوميد نوميد
ميداني؟
اينجا
نباريده ،ديريست ، باران
نتابيده خورشيد
نروييده ديگر نهالي
زمين پوك و خاليست
من از آسمان سخت نوميدم
اي دوست
نوميد نوميد
ميداني؟
اينجا
نباريده ،ديريست ، باران
نتابيده خورشيد
نروييده ديگر نهالي
زمين پوك و خاليست
تمثال دو زلف و رخ آن یار کشیدم
یک روز و دو شب زحمت این کار کشیدم
اول شدم آشفته ی زلفش، سر زلفش
آخر به پریشانی بسیار کشیدم
آغوش و کنارم همه شد غیرت تاتار
تا، تاری از ان طره ی طرار کشیدم
در تیرگی زلف کشیدم رخش از زمهر
گفتی که مهی را به شب تار کشیدم
من خسته ام من خسته ام
با عشق پیمان بسته ام
هفت خان ها دیده ام
من از خطر ها جسته ام
با من تو از دوری مگو
شاید نمی خواهی مرا
در دام تو افتاده ام
از من نمی پرسی چرا
من گویمت من گویمت
گوش کن بهر خدا
آن روز که اندوه زمان
در چهره ی من شد نهان
با گرمی دستان خود
دادی به من تاج شهان
مهر تو در قلبم نشست
اندوه شب ها را شکست
شادی وجودم را گرفت
ساقی به مهمانی نشست
می جامی از عشق تو بود
می عقل و هوشم را ربود
آنگه که گشتم مست تو
ناجی نبود جز دست تو
کنون بیا جامم بده
از آن می نابم بده
من غرق دریای تو ام
یک جرعه معنایم بده
هر از گاهی تکرار می شود لحظه ها وثانیه ها
و امروز
دست او مانده لای در حیاط
نه، تکه کاغذی ست
برمی دارمش،
با هزار آرزو که شاید ساده ترین عشق حک
»شده
دوست دارم یا...
می بینم
سیزده هزار و سیصد تومان،
وزارت نیرو،
استان فارس.
سیل سرشک و خون دل، از دل و دیده شد روان
قطره به قطره شط به شط، بحر به بحر جو به جو
مهر ترا دل حزین بافته بر قماش جان
رشته به رشته نخ به نخ، تار به تار پو به پو
داده دهان و چهره و عارض و عنبرین خطت
غنچه به غنچه گل به گل، لاله به لاله بو به بو
از رخ و چشم و زلف و قد، ای مه من فزایدم
مهر به مهر، دل به دل، طبع به طبع، خو به خو
سلام. شعر جالبی بود بالایی
وقتی از قتل قناری گفتی
دل پر ریخته ام وحشت کرد
وقتی آواز درختان تبرخورده باغ
در فضا می پیچد
ازتو می پرسیدم: ((به کجا باید رفت؟
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غم من غربت تنهایی هاست
برگ بیداست که بازمزمه ی جاری باد
تن به وارستن ازورطه ی هستی می داد
یک نفرداد فریادزنان می گوید: " درقفس طوطی مرد و زبان سرخش سر سبزش را بر باد سپرد"
سلام
اره به نظر خودم هم با حاله
رفتین تو کار شعر سنتی![]()
دم فربند ز هر شکوه به دوران حیات
به طرب کوش زمانی که حیات است دمی
غم مخور کز نظر همت والای حیکم
گر همه ملک جهان است، نیرزد به غمی
باید آخر به سراشیب عدم تنها رفت
خواه باشد خدمی، خواه نباشد حشمی
نکته سنجان که به میزان فلک طعنه زنند
دل نسازند پریشان ز غم بیش و کمی
خب دیگه. همش خوبه!![]()
يک بار با چراغ بيا
چيزي گزيده تر ازخوابم مي يابي:
روياهايم ،
که در پشت پلک هايم به تماشايت به خواب رفته اند
حروف ممنوعه می دید
دستم را دراز می کنم و
تکه ای از ابر بی باران امید را
بزیر می آورم و
در آسمان خیال رها می کنم
تا شاید دوباره بر کویر خشکیده احساس ببارد
و گلهای عشق دوباره شکوفا شوند
هرروز با این رویا دلخوشم اما...!!!
اما می ترسم تند باد سرنوشت
ابرهای رویای مرا با خود ببرد
و کویر احساسم همیشه کویر بماند
...
در کجا،به دست کیست ؟
بند گاهواره ام
برگهای زرد
برگهای زرد
روی راهی از ازل کشیده تا ابد
مثل چشم های منتظر - نگاه می کنند
در نگاهشان چگونه بنگرم ؟ چگونه ننگرم ؟
Last edited by Doyenfery; 21-01-2008 at 01:35.
هم اکنون 5 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 5 مهمان)