سلام - بله ... ماشالله خوب یادتون میمونه ها
تک بعدی در نظر نمیگیرم میدونم زندگی چیزای خوب و شاد کننده زیادی داره ... اما حقیقتش اونا ضربه بدی به من زدن ... گهگاهی از بس ناراحت میشم اشکم در میاد دست خودم نیست ...
از دوستان و شما واقعا ممنونم که منو خوب درک میکنین ، آره واقعا با شما موافقم من قبل ها شاگرد زرنگی تو مدرسه بودم !!! یاد اون روز ها بخیر همه به من احترام میزاشتن و میخواستن با من دوست بشن!!!
اما الان همه از من متنفر ... با کسایی میخواستم مثل برادر رفتار کنم (مرام و صمیمیت بعدش اونجوری شد...)
من یک سوال دارم من وقتی اون دوستایی که بدجور دل منو زجر دادن رو می بینم ... بدجور ناراحت میشم و دست خودم نیست اون موقع چیکار کنم ؟ خود به خود یدفعه می بینمشون بعدش بازم خاطراتشون میاد ذهنم
و مثل این میمونه که روی زخمم نمک بپاشن ... :(
من کلا موبایل رو واسه خودم تعطیل کردم ... چون دوستی ندارم که حوصله منو داشته باشه به دوستام پیام میفرستادم فحش میدادن ... ( بد فکر نکنین ها من خودم موذن هم هستم... و آزارم به کسی نرسیده نمیدونم چرا اینا اینجوری با من رفتار میکردن ... )
بار ها سعی کردم که فراموششون کنم و از ذهنم پاکشون کنم اما حتی روز تولد رفیقام که میشه باز میاد تو ذهنم!!! یا مثلا می بینمشون ... به خدا قسم من پسر بدی نیستم -