من با اینابهت کارم شده پیداا کردن شما داداشا(dizgah&talabkar)حالا یکی دیگم اضافه شدpillx شما همتون یکی هستید لباس عوض میکنین.من میدونمD:
--
--
من با اینابهت کارم شده پیداا کردن شما داداشا(dizgah&talabkar)حالا یکی دیگم اضافه شدpillx شما همتون یکی هستید لباس عوض میکنین.من میدونمD:
داشتم با یکی حرف میزدم
مثلا داشتم نصیحتش میکردم
""(( بببین عزیز دلم یه جوونه عاقل و باقل که نباید هر کاری دلش خواست بکنه و....))""
اونم فهمید و بهم گفت
هردومون زدیم زیر خنده و بی خیال حرف زدن شدیم
متاسفانه تایید میشه
حیف از جوونای ما که قلبشون را با دود سیگار پر میکنن
چاکر ابجی خانوم شما امر کنی من حاظرمن
بابا تو که هنوز بارت سنگین نشده من اونقده اینجا ابجی پیدا کردم اسماشون یادم رفته از راه کویر و نمیدونم تودی و امرلند و کلی دیگه و خودت حالا بی خیال خدا بیشترش کنه![]()
نگرفتم.بارم سنگین نشده داداشی؟
ادمه عاقل وباقل و باطلو خاضع و واضح و هرچی غیر از بالغ بایدم سوتی اینجوری بده![]()
منظورم اینه هنوز دو سه تا داداش گیر اوردی ناله میکنی یکم بگذره بیشتر هم میشن
اینجا پسر و دختر گل زیاد داریم(متاسفانه برعکسش هم هست ولی تعدادشون زیاد نیست )
نکنه اسمم یادت رفته اسمم چیه ؟مهسا دیگه(گریه گریه گریه.جیغ جیغ جیغ . مو کشیدن )
اره بابا میدونم
بابااااااااااا من سوتی می خواممممممم
شرمنده مهسا خانوم ابجی خانوم فعلا ته کشیده البته چند تا در دست ساخت داریم![]()
یدونه خفن :
نمیخواستم اینو تعریف کنم ولی حالا که قحطی سوتیه میگم .
البته ممکنه خیلی خنده دار نباشه ولی اگه شما هم تو موقعیت من بودید ، خندتون می گرفت .
ما یه رفیق داریم که تو انجمن علمی دانشکدست .
یه دفعه این بنده خدا داشت کار مردم و نشریه رو راه مینداخت ، من و یکی از رفیقهام هم داشتیم کمکش میکردیم .
یه 20 دقیقه ای که گذشت ، یه دختره امد تو (خدا الهی نصیب کنه) که خیلی آدم ساده ای .
یه مقاله داشت که می خواست بده نشریه چاپ کنه .
رفیقم که مسئول بود بهش قول داد که چاپش کنه .
دختره که اینو شنید گفت : جدی !!! من تا حالا مقاله هامو به فلانی میدادم ولی از این بعد به شما میدم .
منم دیدم اوضاع بده بستونیه گفتم : نه ایشون سرشون شلوغه شما به من بده .
اینو با یه تأکید رو کلمه ی آخر گفتم که اون رفیقم که همرام اومده بود نتوست جلوی خودشو بگیره ، زد بیرون .
حالا دختره ول کن نبود ، گفت : مگه شما هم چاپ میکنی .
منم گفتم : بله خانم ، منم میکنم .
دختره کلی خوشحال شد گفت : پس من از این به بعد به شما میدم .
آقا جاتون خالی ، یه نگاه به زیر میز کردم دیدم اون رفیقم که مسئول بود رفته زیر میز و از شدت خنده صورتش سرخ شده .
منم دیدم دیگه اوضاع خرابه دختره رو رد کردم .
همین که از در زد بیرون ، رفیقم بلند زد زیر خنده و صورتش به حالت عادی برگشت .
هم اکنون 6 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 6 مهمان)