دردا و دریغا که چنان گشتی بی برگ
کز بافته خود نداری کفن من
امروز همی گویم با محنت بسیار
دردا و دریغا وطن من وطن من
دردا و دریغا که چنان گشتی بی برگ
کز بافته خود نداری کفن من
امروز همی گویم با محنت بسیار
دردا و دریغا وطن من وطن من
نجیب مثل نگاهش بلند مثل تمنا
گلی شکفته و در دل نشسته یکه و تنها
شبیه لحظه ی نابی که در کشاکش طوفان
صدف گهر بنشاند به چشم ساحل دریا
شبیه خلوت یوشی که در غیاب صفورا
به ناگهان بنشاند فسانه در دل نیما
شبیه هرچه بگویم شبیه هرچه بخوانی
شبیه قصه ی مجنون شبیه حرمت لیلا
تمام وجه شباهت درست بود به جز آن
دوباره دیدن رویش همیشه وعده ی فردا
آسمان بار امانت نتوانست کشيد
قرعه کار به نام من ديوانه زدند
چقدر چشم به ره بود زنده پا گيرد
دو دست خويش به دستان آشنا گيرد
دوباره در بغلي كودكانه جا گيرد
بسا دلي كه رميده دوباره نا گيرد
ولي فلك ز جفا كرد در حق اش امساك
به خويش آمده گفتم زمان امداد است
چرا كه لاله شكسته است و غنچه ناشاد است
به سوگ غنچه ي گل ها نشسته شمشاد است
تا سرانجام است امید سر آغازم به جای
گر چه هم بیم سرانجام ، از سرآغازم دهند
یک دریچه از نیازی مشترک خواهم گشود
با تو وقتی مشترک دیواری از رازم دهند
در قفس آزاد ،زیباتر که در آفاق اسیر
گو در بازم بگیرند و پر بازم دهند
...
در همه جای این زمین هم نفسم کسی نبود
زمین دیار غربت است از این دیار خسته ام
سلام سایه جونیییییییییییییییییییییی ی
سلام
این پست را می دم که به دیانا(زهار عزیز)تولدش را تبریک بگم
تولدت مبارک خانومی
امیدوارم همیشه سبز باشی
سلام خانومی خودم
خوبی عزیزم ؟
من بازم تولدتو تبریک میگممممممممممممممممممم
امیدوارم همیشه شاد و موفق باشی
......
ما می توانستیم زیباتر بمانیمدر همه جای این زمین هم نفسم کسی نبود
زمین دیار غربت است از این دیار خسته ام
ما می توانستیم عاشق تر بخوانیم
ما می توانستیم بی شک ... روزی ... اما
امروز هم ایا دوباره می توانیم ؟
ای عشق ! ای رگ کرده ی پستان میش مادر
دور از تو ما ، این برگان بی شبانیم
ما نیمه های ناقص عشقیم و تا هست
از نیمه های خویش دور افتادگانیم
با هفتخوان این تو به تویی نیست ، شاید
ما گمشده در وادی هفتاد خوانیم
چون دشنه ای در سینه ی دشمن بکاریم ؟
مایی که با هر کس به جز خود مهربانیم
سقراط را بگذار و با خود باش . امروز
ما وارثان کاسه های شوکرانیم
یک دست آوازی ندارد نازنینم
ما خامشان این دست های بی دهانیم
افسانه ها ،میدان عشاق بزرگند
ما عاشقان کوچک بی داستانیم
...
ما را رها كنيد از اين رنج بي حساب
با فلب پاره پاره و سينه اي كباب
بر اين رواق زبرجد نوشتهاند به زر
كه جز نكويي اهل كرم نخواهد ماند
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)