بدنم چنان
به تو خو گرفته است
که حتی
اندیشه از یاد بردنت
دردناک و غم انگیز است
بدنم چنان
به تو خو گرفته است
که حتی
اندیشه از یاد بردنت
دردناک و غم انگیز است
حال و هوای گریه هست وقتی برای گریه نیست
کارم گذشت از گریه و فرصت برای خنده نیست
ناخن به سینه میکشم از روی ناچاری ولی
گویی در این ماتم کده احساس دردی زنده نیست
بذار دستبند بزنن به این دلم
آره مجرمم به جرم عاشقی
بذار هرچی که میخوان بگن ولی
نگن از مرگ گلای رازقی
با خودم میگم چقدر دوسش دارم
با خودت میگی چقدر زیاده خواست
چه کنم دل تو نماز عاشقی
از خدا چیزی به غیر از تو نخواست
نرو تا خزون نیاد تو زندگیم
بذار دستاتو بگیرم همنفس
پر نزن بهار دل که زندگی
بی تو هیچ فرقی نداره با قفس
آخرش یه شب میام میدزدمت
تا که پرونده ی عشق بسته بشه
توی فکرم نکنه آخر یه شب
دلت از شعرای من خسته بشه
کسی دیگر نمی کوبد در این خانه ی متروک ویران را
کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم
و من چون شمع می سوزم و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند
و من گریان و نالانم و من تنهای تنهایم
درون کلبه ی خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد
و من دریای پر اشکم که طوفانی به دل دارم
درون سینه ی پرجوش خویش اما
کسی حال من تنها نمی پرسد
و من چون تک درخت زرد پاییزم
که هردم با نسیمی می شود برگی جدا از او
و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند
من بدنبال تو می گردم وبس
شعرازبهرتو می خوانم وبس
نظرم چون كه به هرسورود
بازلبخندتو می بینم وبس
گاه گاهی كه نگاهم بكنی
غرق درچشمان تو می گردم و بس ....
دارم از تو می نویسم
ای همه بود و نبودم
ای تو آسمان احساس
ای تو گرمی وجودم
دارم از تو می نویسم
ای یه لب، هزارتا خنده
ای تو معنی رسیدن
واسه ی دل دیوونم
من تو رو نفس کشیدم
توی آسمون عشقم
من برات گریه ها کردم
زیر این هلال مهتاب
چه دعاها که نکردم
واسه دیدن تو تو خواب
دارم از تو می نویسم
روی برگه های قلبم
روزی صد دفعه نوشتم
عاشقم، بی تو یه مرگم
من اینجا تا تلاقی خطوط موازی
تا پر شدن صدای قلبم
به انتظارت خواهم ایستاد
ما تنها دو کلمه ی تنهاییم
بین نقطه ها گیر افتادیم
شعر فقط سیگارمان را زیاد می کند
بیا قدم بزنیم
دست هامان را در صندوق پست بیندازیم
تا پروانه ای آنسوی اقیانوس متولد شود
ساعت می گوید
………………..
زود! باید برخیزی، بروی
……………….
برای دلم اما، تکلیفی…
معلوم نمی کند…
با گريه مي نويسم!از چشمهاي خيسم!
از چشم هاي خيسم با گريه مي نويسم!
من در تو كم نمي شم،روياي دور و مرموز!
تا ياد تو مي افتم،ميلرزه پشت ديروز!
با اين كه قسمت ما،ابهام وانتظاره!
اما هنوز در من،عشق تو بر قراره!
گاهي بهونه گيري،يه حس رخوت انگيز!
يه فرصت طلايي،من از ترانه لبريز!
امروز از تو خالي،ديروز از تو سرشار!
افسوس ديگه فردا،با تو نمي شه تكرار!
با گريه مي نويسم،از چشم هاي خيسم!
با چشم هاي خيسم از گريه مي نويسم!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)