تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 207 از 640 اولاول ... 107157197203204205206207208209210211217257307 ... آخرآخر
نمايش نتايج 2,061 به 2,070 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #2061
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    آن مرگ من است
    در فاصله‌ای کوتاه
    مرا می‌پاید
    شب‌ها و روزها
    مدام و پی‌گیر...

    گاهی از همان دور
    لبخند می‌زند
    و دست تکان می‌دهد
    که یعنی: هستم

    وقتی که «حال»‌ام خوش است
    نیم نگاهی به او می‌اندازم
    و می‌بینم که با مهربانی
    سرش را یک‌وری کرده
    و با چشم‌های درخشان زردش
    رد ناپایدار خوشی‌های مرا می‌گیرد

    به حال ناخوشی
    هم‌دم من است
    برایم تب‌سنج می‌آورد
    و سوپ گرم را قاشق قاشق
    به دهانم می‌گذارد
    و جرعه جرعه
    آب به گلوی خشک من می‌ریزد
    مثل گوسپندی که به مسلخ‌اش می‌برند...

    و شب‌ها
    که دنیای من
    تاریک و ساکت است
    چون دیوانه‌ای
    گلوی مرا می‌فشارد که:
    هان!
    نگاه کن!
    این منم!
    دیدی؟
    و قلب مرا در مشت‌های سهمگین‌اش
    می‌فشارد
    و ول می‌کند
    می‌فشارد
    و ول می کند
    می‌فشارد
    و ول می کند
    پوم
    تاک
    پوم
    تاک
    پوم
    تاک

    آن مرگ من است
    در فاصله‌ای کوتاه
    مرا می‌پاید
    شب‌ها و روزها
    مدام و پی‌گیر...

    از پشت تپه‌ی گل‌های بنفش
    برایش بوسه‌ای می‌فرستم
    و با ترس و دلهره
    و کمی کنجکاوی
    به انتظار پاسخ بوسه‌ام می‌نشینم
    تا کی
    و کجا
    و چگونه...


  2. #2062
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    شبي به دست من از شوق سيب دادي تو

    نگو كه چشم و دلم را فريب دادي تو

    تو آشناي دل خسته ام نبودي حيف

    و درد را به دل اين غريب دادي تو.

  3. #2063
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    زخمي زدي به قلبم که هيچوقت خوب نميشه

    در اشتباهي با نامردي کسي محبوب نميشه

    تـــو گــرگي و تـو لـبـاس آهو

    ميخام فرار کنم از اين هياهو

    بدلم بد راه مبده وقتي به تو فک ميکنم

    ارزش اينـم نــداري کـه بـه تـو فـکر بکنم

    ميرم پيش اون کسي که از تو باوفاتره

    آخـه نـامـرد چشـام از نامـردياي تو تره

    ديـگه حتي از وفـا چيزي نـگـو دروغ مـيگي

    ميشه ديگه پيش من از رفاقت چيزي نگي

    پـر شـده فـکر مـن از دروغـاي قشنگ تو

    فکر نکن يوقتي من دوباره شم دلتنگ تو

    اونقده خون به دلم کردي که يادم نميره

    مـنـو زجـرم ميدي تا يـروزي قلبـم بـمـيره

    منو دست کم گرفتي و شکستي بي دليل

    ميخاستي که منم مث آواره ها بشم ذليل

    دنـيامـو آتـيـش زدي امـا بـدون نـابـودي

    خودت و کشتي و تو درس وفا مردودي

    تـوکـه گفـتي بمـيـرم راضـي بـه گريـت نمـيشـم

    پس چطور راضي شدي اينجوري من ديوونه شم

    سرزده اومدي و بي خبر برو از دنيام

    بـرو ازت نـفرتـيم تـورو ديـگه نـميـخام

    فـکـر بـرگـشتو نـکـن جـايـي نــداري تـو دلـم

    سد معبرت ميشم که دوباره پا نذاري رو دلم

  4. #2064
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض



    اگه نباشي دل من خون مـيشه بدجوري توي سينه داغون مـيشه

    اگه نبــاشي آسمــون دلــگيره يــاس قشــنگ بدون تو مي ميـره

    اگه نباشي دو روزم دو سـاله زنــدگــي کردنــم بي تــو محــاله

    اگه نباشي دل مـن مي شـکنه نـبــاشي مــن فــراريــم از هــمـه

    اگه نباشي ياست ازدست ميره پــايــيز مـــياد و باخودش مي بره

    اگه نباشي قاصدک غــم داره انــگار تورو رو شونه هام کم داره

    اگه نباشي مرغ عشـق خونـه از تــو و مـهـربونـيـات مي خونـه

    اگه نباشي واسه کي شعر بگم نـباشـي از تنـهايـي و غـــم ميـگـم

    اگه نباشي دل من تنگ ميشه نبــاشي با زمســتون همـرنگ ميشه

    اگه نباشي ياست چشم براهـه مـثـل تـــو و قلـــب تـو بـي گنـاهــه

    اگه نباشي عـمـر مـن تـمومـه مــن ميرم و شعراي من مي مونـه

    اگــه نــباشــي گــلاي اطلسي مي نويـسن از تنهايـي و بي کسي

    اگــه نــباشــي بـهارم پايـيزه گل هاي ياس از رو شاخه مي ريزه

    اگه نباشي گلها پرپر ميشن قنــاريات پشـــت سرت تر مــيشن

    اگه نباشي گونه هام خيس ميشه قلــب مــنم مي شکنه مثل شــيشه

    حالا که هستي قدرتو مي دونم تا آخرش سرقرار مي مونم

  5. #2065
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    زنجیر ، تازیانه
    زنجیر، کُند، زنجیر
    یک، دو، سه قدم
    مانده تا به آستانه ی پرواز
    بر زمین فرو غلطید مرد
    و غرش سهمگین طعنه ها، دشنام ها
    برخیز خارجی
    به کدامین بهانه، جسارت
    به سخره طعنه می زنی
    نفیر تازیانه ها و زخم های کُند را
    فریاد، خشم، حجم هیاهو، نفرت
    دریغ و ناسزا !
    و کاروان چه پر شتاب
    می بلعد جاده را
    و چهل منزل ماه های منخسف
    درخشش آسمان را آینه گردانند
    و رد خون که برملا می کند.
    رد پای کاروان خسته را تا به شام، تا خرابه
    قصرهای پر شکوه، سبز و زرد و سرخ
    و اینک دل رمیده
    ای دریغ

  6. #2066
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    اينک دوباره قافيه تکرار مي شود
    يوسف دوباره بر سر بازار مي شود

    بار دگر قبيله ء ناموسيان عشق
    در چار سوق حادثه يلغار مي شود

    اينک دوباره سرو سر افراز سرکشي
    از مرز هاي فاجعه اخطار مي شود

    بار دگر پرستوي برگشته آشيان
    آواره از شقاوت آوار مي شود

    اينک بلوغ پنجره تاراج دست باد
    اينک دوباره روزنه ديوار مي شود

    بار دگر چکامه ء ذهن کبود من
    از واژه هاي سوخته پر بار مي شود

  7. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  8. #2067
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    دیری است مانده یك جسد سرد
    در خلوت كبود اتاقم.
    هر عضو آن ز عضو دگر دور مانده است،
    گویی كه قطعه، قطعه دیگر را
    از خویش رانده است.
    از یاد رفته در تن او وحدت.
    بر چهره اش كه حیرت ماسیده روی آن
    سه حفره كبود كه خالی است
    از تابش زمان.
    بویی فساد پرور و زهر آلود
    تا مرزهای دور خیالم دویده است.
    نقش زوال را
    بر هر چه هست، روشن و خوانا كشیده است.
    در اضطراب لحظه زنگار خورده ای
    كه روزهای رفته درآن بود ناپدید،
    با ناخن این جسد را
    از هم شكافتم،
    رفتم درون هر رگ و هر استخوان آن
    اما از آنچه در پی آن بودم
    رنگی نیافتم

  9. #2068
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    شاید بتوان راه بیانش را بست

    یا اینکه رگ خون روانش را بست

    زخمی که روایت گر دردی باشد

    با چسب نمی توان دهانش را بست

  10. #2069
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    کارم از روز مره گی گذشته است

    این روزها

    دچار روزمرده گی شده ام

  11. 2 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #2070
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    بغضت گرفته بود مرا توی دست هاش

    می خواستم که گریه کنم تا…ولی نشد

    بد قولی قشنگ خدا خنده دار نیست؟

    می گفت می رسیم به هم ما…ولی نشد

  13. 2 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •