بنام نهان بین
میان ما درا ما عاشقانیم که تا در باغ عشقت در کشانیم
مقیم خانه ما شو چو سایه که ما خورشید را همسایگانیم
با حق باشید.
بنام نهان بین
میان ما درا ما عاشقانیم که تا در باغ عشقت در کشانیم
مقیم خانه ما شو چو سایه که ما خورشید را همسایگانیم
با حق باشید.
چشمي بخند اينكه مرا شادمان كني
كاري خلاف رسم قديم جهان كني
آنقدر تشنه ام كه تو بايد به خنده اي
اين تشنه را به شير و عسل ميهمان كني
در من ،هزار و يك شب دلتنگ و بي قرار
چشم انتظار اينكه خودت روزشان كني
يه سقفي از ابر/ سايه شب نورس
تكه هاي ابر بالاي سقفي از روشناي
اما افق روشنست
گذرها بي نهايتند پر پيچ و خمند برايت
اما افق تلالو نور دارد
طلايه ان شراب باده گسترست
بي اختيار خماري/بر راهي
زمزمه اين لحظه مي خواني
به كار اين باده مي گذري
ياري اندر كس نمي بينم ياران را چه شد
دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ,در بگشای
منم من میهمان هر شبت...
تو نيز باده به چنگ آور و راه صحرا گير
كه مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد
دل من در دل شب
خواب پروانه شدن می بیند
مهر در صبح دمان داس به دست
خرمن خواب مرا می چیند
وای باران باران
شیشه پنجره را باران شست
از دل من چه کسی نقش تو را خواهد شست
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اطاقم دل تنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران باران
پر مرغان نگاهم را شست
تر کن لب را به بوسه بدرود
بگشای دو بال بادبان در باد
ای مویت کمینگه ظلمت
در نی نی چشم من نگاهی کن
خون نیست ، سرشک نیست
گرداب است
هنگامه رسیده ، فتنه در خواب است
باید که گذر کنم من گفتم
سجاده زلف را چو افشاندی
تردید تعمد است قلبم گفت
از فاصله دو مرز هیچ و پوچ
از معبر چشمهای هم ، در هم
لب دوختی و نگاه گرداندی
یعنی که ، سکان به دست تردید است
تو مرا می خوانی
من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم
و تو هم می دانی
تا ابد در دل من می مانی
يار مردان خدا باش كه در كشتي نوح
هست خاكي كه به آبي نخرد طوفان را
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)