روزنه اي از اميد, گرم و گرامي,
روشني افكنده باز بر دل سردم
دايم از آن لذتي كه خواهدم آمد
مستم و با سرنوشت بد به نبردم
تا بردم گاهگاه وسوسه با خويش
كاي دله دل! چشم از اين گناه فرو پوش,
ياد گناهان دلپذير گذشته
بانگ بر آرد كه: آي, شيطان! خاموش.
وسوسة توبه در دلم نكند راه
توبه كند, آنكه او گنه نتواند
گرگم و گرگ گرسنه ام من و گويم:
مرگ مگر زهر توبه ام بچشاند



جواب بصورت نقل قول
