شاهد عهد شباب آمده بودنش به خواب
باز به پیرانه ی سر عاشق و دیوانه شد
شاهد عهد شباب آمده بودنش به خواب
باز به پیرانه ی سر عاشق و دیوانه شد
در اين غوغا كه كس كس را نپرسد
من از پير مغان منت پذيرم
منال ای دل که در زنجیر زلفش
همه جمعیت است آشفته حالی
يگانه هستيم پروانه نيستم در منال خود بي گانه از عشق نيستم
Lmb جان با خودت حال می کنی ها
خودت واسه خودت 10-20 تا پست دادی
_______________
مانده ام هنوز ، ایستاده ام هنوز
لیکن آهن و گیاه و سنگ نیستم
بی خبر ز نام و ننگ نیستم
آتشم که شعله می کشم :
عاری از شتاب و عاجز از درنگ نیستم
ماه دریا را به خود می خواندو اب
با کمندی در فضاها ناپدید
دم به دم خود را به بالا می کشید
جا به جا در راه این دلدادگان
اختران اویخته فانوس ها
گفتم این دریا و این یک ذره راه
می رساند عاقبت خود را به ماه
من چه گویم جدا از ماه خویش
بین ما
افسوس:
اقیانوس ها...
آينه ي روبروي من از ياد نمي رود
كجاي بايد از تماشا برخيزم
و سايه ي دورترين درخت جهان را
به تهي خانه هاي تا دوردست آسمان بياورم ؟
كجا بايد از تماشا برخيزم ؟
چه قدر درخت ، در هميشه ي ايندشت ها تنهاست
چه قدر راه ، مرا تا مردمان پراكنده برد
تقصير جاده هاست
كه مردمان پراكنده دورند
تقصير چشمه هاست
كه مردمان پراكنده دور مي ميرن
Last edited by sise; 08-01-2008 at 15:07.
از دل افروزترین روز جهان
خاطره ای با من هست
به شما ارزانی
سحری بود هنوز
گوهر ماه به گیسوی شب اویخته بود
گل یاس
عشق در جان هوا ریخته بود
من به دیدار سحر می رفتم
نفسم با نفس یاس در اومیخته بود
در دام دل گرفتار امدم
روزگار با تو به ياد امدم
چشم به جهان گشودم سايه تو ديدم
پرواز لحظه ها با تو دادم و ديدم
Last edited by anish; 08-01-2008 at 15:17.
دوستان ببخشيد از اشتباه
Last edited by anish; 08-01-2008 at 15:18.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)