دنیا دگر نیست جایی برای ما
شاید که رفتن است تنها نجات ما
ماندن همیشه نیست نشان زندگی
گاهی است که رفتن است اوج پرواز ما
==
د : دیشب پریشب اشکنه داشتیم .....
==
صبحت بخیر فرانک سحر خیز
دنیا دگر نیست جایی برای ما
شاید که رفتن است تنها نجات ما
ماندن همیشه نیست نشان زندگی
گاهی است که رفتن است اوج پرواز ما
==
د : دیشب پریشب اشکنه داشتیم .....
==
صبحت بخیر فرانک سحر خیز
ای فلک بیمن مگرد و ای قمر بیمن متاب
ای زمین بیمن مروی و ای زمان بیمن مرو
این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است
این جهان بیمن مباش و آن جهان بیمن مرو
ای عیان بیمن مدان و ای زبان بیمن مخوان
ای نظر بیمن مبین و ای روان بیمن مرو
رفتیم بخوریم قاشق نداشتیم!د : دیشب پریشب اشکنه داشتیم ....
(بقیه اش همین نیست؟)
وقتی تو شب گم شدم ستاره شب شکن نبودميون اين شب زده ها کسی به فکر من نبودوقتی تو شب گم شدم همخونه خواب گل می ديدهمسايه از خوشه خواب سبد سبد خنده می چيدآواز خون کوچه ها شعراشو از ياد برده بودچراغ ها خوابيده بودن شعلشون باد برده بودآخ اگه شب شيشه ای بود گل به ستاره می زدمشکسته آينه شبو نيزه خورشيد می شدم
اگر روم ز پی اش فتنهها برانگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد
و گر به رهگذری یک دم از وفاداری
چو گرد در پی اش افتم چو باد بگریزد
و گر کنم طلب نیم بوسه صد افسوس
ز حقه دهنش چون شکر فروریزد
من آن فریب که در نرگس تو میبینم
بس آب روی که با خاک ره برآمیزد
فراز و شیب بیابان عشق دام بلاست
کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد
تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز
هزار بازی از این طرفهتر برانگیزد
بر آستانه تسلیم سر بنه حافظ
که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد
دستهای من نرسید به دست تو
میدونیم که ما به هم نمی رسیم
مگه با شکست من شکست تو
ما به هم نمی رسیم آخر بازی همینه
آخر عشق دو تا خط موازی همینه
اگه من بشکنم وتو بی خیا ل
بگذری از من و تنهام بذاری
اگه با تموم این خاطره ها
تو همین دفترمشق جام بذاری
بعد اون دیگه نه من ما ل منه
نه تو تکیه گاه این شکسته ای
بیا عاشق بمونیم کنار هم
Last edited by sonata20; 05-01-2008 at 16:32.
من از این دنیا چی میخوام
دوتا صندلی چوبی
که منو تو رو بشونه واسه گفتن خوبی
من از این دنیا چی میخوام
یه وجب زمین خالی
همون قدر که یک اتاقک
بشه خونی خیالی
يك دم مرا به گوشه راحت رها مكن
با من تلاش كن كه بدانم نمرده ام
اي سرنوشت مرد نبردت منم بيا
زخمي دگر بزن كه نيفتاده ام هنوز
شادم از اين شكنجه خدا را مكن دريغ
روح مرا در آتش بيداد خود بسوز
اي سرنوشت هستي من در نبرد تست
بر من ببخش زندگي جاودانه را
منشين كه دست مرگ ز بندم رها كند
محكم بزن به شانه من تازيانه
هرگز از مرگ نهراسيده ام
اگرچه دستانش از ابتذال شکننده تر بود
هراس من-باری-همه از مردن در سرزمينی است
که مزد گورکن
از آزادی آدمی
افزون باشد.
در هر سکوت میخوانمت به هزار فریاد
چونان همه قهقه های بی بهانه شاد
رفتی و شکست تنگ تنهایی ماهیم
سوختم هزار سال و خاکسترم بر باد
==
هجو :
د : دیشب پریشب اشکنه داشتیم
رفتیم بخوریم قاشق نداشیم
(( با تشکر از یاد آوری مصراع دوم ))
==
ایول خودشهرفتیم بخوریم قاشق نداشتیم!
(بقیه اش همین نیست؟)
پی اسم تو میگشتم ته یه فنجون خالی
دنبال یه طرح تازه یه طبسم خیالی
فنجونای لب پریده قهوهای نیمه خورده
منو یه عشقی که واسه همیشه مرده
دل به عشق تو سپرده
فال تو رنگ فریب و گریه های عا شقونس
فال من طنین اخرین ترانه
رنگ قهوهای چشمات رنگ خوابه
که تا شب بی نهایت منو برده اونجا که اخر عشقه
اونجا که مرز سرابه
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)