من از این دنیا چی میخوام
یه جعبه مداد رنگی
بکشم رو تن دنیا
رنگ خوبی و قشنگی
ادمای دست دلباز از توی قلک طاقچه
بردارن بذر محبت واسه بارداری باغچه
![]()
من از این دنیا چی میخوام
یه جعبه مداد رنگی
بکشم رو تن دنیا
رنگ خوبی و قشنگی
ادمای دست دلباز از توی قلک طاقچه
بردارن بذر محبت واسه بارداری باغچه
![]()
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو
آن گوشوار شاهدان هم صحبت عارض شده
آن گوش و عارض بایدت دردانه شو دردانه شو
چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو
واي واي
هي ميگه آِي آي
همش ميگه اوي اوي
بازم ميگه آخ آخ
چرا ميگه آه آه
آمپول كه درد نداره
وصل تو مشكل مشكل جان دادن آسان
يارب كن آسان آسان اين مشـــــكل من
سلام آقا جلال حال شما؟
سلام ای نازنین باز نامه دادم
نمی ره قصه عشقت ز یادم
گذاشتی عمرتو پای دل من
نشستی پای حرفای دل من
نرنجیدی تو از امروز و فردام
نترسیدی که من اون سوی دنیام
منٌ و شرمنده کردی با محبت
که دیدار تو اسمش شد زیارت
/-*
سلام
تبسم بي تمناي علي هيچ
نواي عمر بي ناي علي هيچ
اگر عمر دو صد نوحت ببخشند
تمام عمر منهاي علي هيچ
منم سلام!!!
چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو
تو لیله القبری برو تا لیله القدری شوی
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو
اندیشهات جایی رود وآنگه تو را آن جا کشد
ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو
قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دلهای ما
مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو
سلام به پایان و همه دوستان
ولی چو دید با کسی دیگر همدمش را
امان نداد کمی بیشتر قلب عاشقش را
وی را احاطه کرد پس از سالها سایه مرگ
سالهای سال نقل میکرد این قصه را برگ
که بگیرند بقیه از این داستان پند
مثل وی نیابند از یار خود گزند
در برابر ِ بيکرانيي ِ ساکن
جنبش ِ کوچک ِ گُلبرگ
به پروانهئي ماننده بود.
زمان، با گام ِ شتابناک برخاست
و در سرگرداني
يله شد.
در باغستان ِ خشک
معجزهي ِ وصل
بهاري کرد.
سراب ِ عطشان
برکهئي صافي شد،
و گنجشکان ِ دستآموز ِ بوسه
شادي را
در خشکسار ِ باغ
به رقص آوردند.
در دیوارای خونه داره از تو صد نشونه
گلهای باغچه میگیرن ازفراق تو بهونه
کاش میشد با مهربونی پر کنی این فاصله ها رو
من میخوام اما چه فایده دل تو نامهربونه
جای خالیت مثل یه خار تو چشمام می شینه
کور می شه انگاری بی تو دنیا رو نمیبین
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)