هم خضر آب داشت، هم اسكندر آينه
مثل تويي كه ديد در آب و در آينه؟
از بيم چشم زخم فلك ز آفتاب و ماه
حاضر كند به بزم تو با مجمر آينه
عكس ترا كه شعله ي صف سركش آمده است
در بر اگر كشد نكند باور آينه
هم خضر آب داشت، هم اسكندر آينه
مثل تويي كه ديد در آب و در آينه؟
از بيم چشم زخم فلك ز آفتاب و ماه
حاضر كند به بزم تو با مجمر آينه
عكس ترا كه شعله ي صف سركش آمده است
در بر اگر كشد نكند باور آينه
هر نفس آواز عشق مي رسد از چپ و راست
ما به فلك مي رويم عزم تماشا كه راست؟
تا بدين منزل نهادم پاي را
از دراي كاروان بگسسته ام
گر چه مي سوزم از اين آتش به جان
ليك بر اين سوختن دل بسته ام!
مرا ببخش بی بی بی من،مرا ببخش قندک روشن
مرا ببخش لاله ی شیشه،مرا ببخش شعر همیشه
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو
و چشمانت از آتش است
و عشقت پیروزی آدمی ست
هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد
و آغوشت
اندک جائی برای زیستن
اندک جائی برای مردن
و گریز از شهر
که به هزار انگشت
به وقاحت
پاکی آسمان را متهم می کند
ویرانه نه آنست که جمشید بنا کرد
ویرانه نه آنست که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که با هر نگه یار
صدبار بنا گشت ودگر بار فرو ریخت
عشق هاي رُژ لب گرفته !
ديگر صفای عشق های کهن را ندارد ...
حتي مرا به سقف اتاق هم نمي رساند !
چه برسد به آسمان ها ...
مي بوسمش و به کناري مي گذارم
شايد روزي از کنارش رد شدم
و به احترام صفاي گذشته
سلام کردم
سلام ...
من که هنوز همین جا ایستاده ام!
کنار همین پارک ِ بی پروانه
کنار همین شمشادها، شعرها، شِکوه ها...
هنوز هم فاصله ی ما
همان هفت شماره ی پیشین است!
دیگر نگو که در گذر گریه ها گُمش کردی!
نگو که نشانی کوچه ی ما را از یاد بردی!
نگو که نمره ِ پلک ِ غبار گرفته ی ما،
در خاطرت نماند!
آیا خلاصه ی تمام این فراموشی های ناگفته،
حرفی شبیه « دوستت نمی دارم» تو
در همان گفتگوی دور ِ گلایه و گریه نیست؟
سلام
حال شما ؟
تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی
و گر نه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم
رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی
خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم
به دریایی درافتادم که پایانش نمیبینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمیدانم
فراقم سخت میآید ولیکن صبر میباید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم
نه نیست
سلام ممنون
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)