ای دل بشارت می دهم خوش روزگاری می رسد
یا درد و غم طی می شود یا شهریاری می رسد
ای منتظر غمگین مشو ، قدری تحمل بیشتر
گردی به پا شد در افق گویی سواری می رسد
ای دل بشارت می دهم خوش روزگاری می رسد
یا درد و غم طی می شود یا شهریاری می رسد
ای منتظر غمگین مشو ، قدری تحمل بیشتر
گردی به پا شد در افق گویی سواری می رسد
در ورای ابرها شرم پژواک صدای تو مرا می پوشد:
با منی؟ می گویم . در تن خاطره ها
ای کاش من آن دو زلف عنبر برمی
تا بر رخ او زمان زمان بگذرمی
ای کاش من آن دو لعل چون شکرمی
تا از دهن نوش تو می برخورمی
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
بلبل طبعم کنون باشد زتنهایی خموش
نغمه ها بودی مرا تا هم زبانی داشتم
*دانلود با صدای استاد شجریان*
کد:برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
عمق چشمان پر از تنهاییم را دید و رفت
سنگ دل، بر آرزوهای دلم خندید و رفت
عاقبت گفتم به او راز دل دیوانه را
من كه گفتم دوستش دارم، چرا رنجید و رفت؟
ماهی در تنگ زندانی شده، حرفی بزن
از همان توری كه از دریا تو را دزدید و رفت
"شعله ی این شمع آتش می زند بر جان تو"
عاقبت پروانه ای این جمله را نشنید و رفت
آه! این تصویر در آیینه تكراری شده است
باز هم اشكی به روی گونه اش لغزید و رفت
تارف اومد نيومد داره
از او دورا داد ميزني اصغر آقا بفرما
آن كه در زير زمين داد سر و سامانت
كاش ميخورد غم بي سر و ساماني من
نه نه
آدميان نه با زبان قلم و نه با زبان دهان و نه با زبان دست
و نه با زبان چشم و نه با زبان گوش و نه با زبان لمس
که با زبان دلشان
به يکديگر پيوند ميخورند
پيوندشي که نه به تقدير و نه به غريزه است
پيوستني که نه به نياز و نه ضعف است
که
همان تنها دليل زاده شدن
همان واژه پر رمز و راز تمام دوران
عشق
همان که برايش مغلطه ها کرده اند و داستانها بافته اند و فريبها داده اند
همان که آدميان با بهانه کردنش ضعفها و ناتوانيها و کاستي هاشان را پنهان ميکنند
چراکه هيچ يک
خويشتن خويش را درنيافته اند
و هيچ يک هرگز دمي را به صداقت طي نکرده اند
در حضورت سبز سبزم،با حضورم بارور شو
با منو حقیقت من، مثل سایه همسفر شو
واي....
ميازار موري كه دانه كش است كه جان دارد و جان شيرين و خوش است
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)