منظورم از دیگران این نیست که اونها برای ما تصمیم بگیرن، بلکه اینه که بر اساس معیارهای که خودمون بشون میدیم برامون کسی رو پیدا کنن و یشنهاد بدن ... یه مثال میزنم، فرض کنید میخواید یه کامپیوتر بخرید، دو راه دارید... یا خودتون بدون مشورت با دیگران و بدون داشتن کمترین اطلاعات تخصصی در مورد سخت افزارها کامپیوتر برید بازار و بر اساس ظاهر یکی رو انتخاب کنید، و تمام پول و سرمایتون رو صرفش کنید و بعد امیدوار باشید که خوب باشه و همونطور که شما انتظار دارید ... یا اینکه قبل از خرید برید و از دیگران متخصص بخواید که بر اساس معیارهای که خودتون بشون میدید یکی رو به شما معرفی کنن ... مسلمن روش دوم عاقلانه تر هست ... با استفاده از روش دوم در واقع خود ما انتخاب میکنیم اما انتخابی بسیار عمیق تر و عالی تر با کمک دیگران ...
با شما موافقم که عشق انتخابی نیست، اما تا حدی قابل پیشگیری هست، یعنی برای منی که میدونم عشق احتمال خطا در انتخابم رو بالا میبره، آرامشم رو ازم میگیره، بی قرارم میکنه، احساسات رو بر عقلم غلبه میده و ... عاقلانه اینه که تا زمانی که شرایطم مناسب نیست خودم رو درگیر نکنم ... یعنی اگر آرامشم برام مهمه، اگر انتخابم و زندگی آیندم برام مهمه، باید سعی تا حد امکان خودم رو در معرض عشق قرار ندم و اگر هم درگیر شدم بش اجازه رشد کردن رو ندم ... عشق مثه بیماری، اگر در معرضش باشید بیمار خواهید شد، بقول شما انتخابی نیست، اما میشه پیشگیری کرد ... یا در صورت مبتلا شدن میشه فورا و در همون مراحل اولیه باش مبارزه کرد و مجال گسترش رو بش نداد ...