من زخم زبان شنیدم از دوست
صد زخم به غزل خریدم از دوست
لب بگرفتم و هیچ نطق نگفتم
صد سال فراغش به جان خریدم
من زخم زبان شنیدم از دوست
صد زخم به غزل خریدم از دوست
لب بگرفتم و هیچ نطق نگفتم
صد سال فراغش به جان خریدم
شوخي مکن که مرغ دل بيقرار من
سوداي دام عاشقي از سر به درنکرد
دلبري با دلبري دل از كفم دزديد و رفت
هر چه كردم ناله از دل سنگدل نشنيد و رفت
گفتمش اي دلربا دلبر ز دل بردن چه سود
از ته دل بر من ديوانه دل خنديد و رفت.
تومثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم چگونه دل اسیرت شد؟؟؟؟ قسم به شب نمیدانم!!!
دوستان منم اومدم
من به سکوت دل خوش میکنم
در دریای سکوت شناور
در دشت سکوت سرگردان
در راههای پر پیچ وخم سکوت....
به دنبال چه هستم؟
کتابی که نوشته نشده؟
حرفی که گفته نشده؟
هر کجا شاخ گلی همرنگ خون روید ز خاک
کشته ی عشقی است مدفون از مزار ما مپرس
نیستی رجحان به هستی دارد اندر کیش ما
ای اسیر حرص از دار و ندار ما مپرس ...
ستاره ای تو را خواهد چید
مانند گل نسترن
شاید شعر
گره ای از تو بازگشاید
دور خودت میچرخی و پایین میآیی
مینشینی کف دست من
نگاهم میخورد به نازکی تنت
سلام میدهمت قاصدک
==
امضای این تاپیک :
من همچنان اعتیاد مشاعره تو این تاپیک رو ترک نکردم
آشتی کردم با P30World تقریبا
کلاس عشق ما دفتر ندارد
شراب عاشقي ساغر ندارد
بدو گفتم که مجنون تو هستم
هنوز آن بي وفا باور ندارد
...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)