مهرۀ ساكت صدف
نگاهي بيهمتا
لبخندي دردانه
عينهو باد عينهو باد
عينهو آهنگي سنگي و دور
كه حامي ماست
مهرۀ ساكت صدف
نگاهي بيهمتا
لبخندي دردانه
عينهو باد عينهو باد
عينهو آهنگي سنگي و دور
كه حامي ماست
تو برافروخته می ایی بازوان شعله ولب اتشمی کنم ناله که قدیسم می کشی نعره که او بگذرد
![]()
دل و جانيکه دربردم من از ترکان قفقازي
به شوخي ميبرند از من سيه چشمان شيرازي
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر
دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند
دندانهاش برق ميزنند در تاريكي
ميلرزد به رعشه تن كشيده در تاريكي
تنها خواب جدامان ميكند
تنها برف
دور هم جمعمان ميكند
دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است !
تو از دردی كه افتادست بر جانم چه می دانی؟
دلم تنها تو را دارد ولی با او نمی مانی
تمام سعی تو كتمان عشقت بود در حالی
كه از چشمان مستت خوانده بودم راز پنهانی
فقط يك لحظه آری با نگاهی اتفاق افتاد
چرا عاقل كند كاری كه بازآرد پشيمانی؟
یاد باد آن که نگارم چو کمر بربستی
در رکابش مه نو پیک جهان پیما بود
یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست
وآنچه در مسجدم امروز کم است آن جا بود
در قدح همچو عقل و جان در تن
آشکارست اگرچه پنهانست
توبهی خویش و آن من بشکن
کین نه توبه است زور و بهتانست
تو را در دل درخت مهربانی به چه ماند به گلزار خزانی؟
برهنه گشته و بی بار مانده گل و برگش برفته خار مانده
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)